هویت قومی؛ جزئی از هویت ملی ما

... مروری بر نگاه رهبر انقلاب به قومیت‌های ایرانی ...

 

معمولاً در كشورهای مختلف، تعدد اقوام و قومیت‌ها یكی از نگرانی‌های آنهاست. به همین دلیل دشمنان انقلاب اسلامی ایران از ابتدای پیروزی آن، درصدد بودند تا از تنوعات قومی و مذهبی برای اختلاف‌افكنی استفاده كنند. اما بیش از سه دهه حیات جمهوری اسلامی ایران نشان می‌دهد كه رویكرد فرصت‌محور جمهوری اسلامی به اقوام ایرانی با توجه به مشتركات تاریخی و دینی، زمینه‌های مشاركت اقوام مختلف را در دفاع و سازندگی كشور فراهم آورده است. یادداشت زیر به بررسی نگاه حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای به مسأله‌ی قومیت‌ها می‌پردازد.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif هویت جمعی ما ایرانیان
از منظر رهبر معظم انقلاب، «خودفراموشى» -به معنى فراموش كردن هویت خود- امری خطرناك است كه وجود آن در ادبیات سیاسی یك كشور، به ذلت و خواری مردم آن كشور می‌انجامد. اگر «قوم و ملتى هویت و تاریخ و فرهنگ و زبان خود را فراموش كنند، كه نتیجه‌ى آن، ذلت و بدبختى این قوم خواهد بود.»1 اهمیت «هویت جمعی» به قدری است كه «با برخوردارى از آن، هر كشور مى‌تواند از همه‌ی امكانات خود براى پیشرفت و موفقیت استفاده كند. اگر این احساس هویت جمعى وجود نداشته باشد، بسیارى از مشكلات براى آن مجموعه پیش مى‌آید و بسیارى از موفقیت‌ها براى آنها حاصل نخواهد شد؛ یعنى پاره‌اى از موفقیت‌ها در یك كشور، جز با احساس هویت جمعى به دست نخواهد آمد.»2

اما لازم است كه مؤلفه‌های تشكیل‌دهنده‌ی هویت جمعی را تعریف كرد، چراكه «جهت حركت و خیزش عمومی یك ملت» بر مبنای مؤلفه‌های هویت جمعی آن مشخص می‌شود. رهبر معظم انقلاب مؤلفه‌های «هویت ملی ایرانیان» را از دامنه‌ی ملیت فراتر دانسته و هویت جمعى و ملى ملت ایران را «نظام اسلامى» معرفی می‌كنند. اهمیت این هویت جمعى به این است كه هم در مقیاس ایرانى داراى بازده و تأثیر است، هم در مقیاس اسلامى چنین تأثیرى دارد و هم در مقیاس جهانى مؤثر است؛ «یعنى چیزى كه دیگر ملیت‌ها هیچ‌كدام این‌ها را ندارند؛ یك چیز فراملى است.»3

مسأله‌ی دیگر در این زمینه «رابطه‌ی هویت ملی با دیگر هویت‌های فرد در جامعه» مانند «هویت قومی» است. برخی با تعریف ملیت بر مبنای قومیت و ناسیونالیسم علاوه بر محدودیت‌هایی كه بر فرد وضع می‌‌كنند، دیگر هویت‌های هم‌سطح او را نیز نفی می‌كنند. در حالی كه در اندیشه‌ی آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای، هویت ملی بر دیگر هویت‌های فردی اولویت دارد و اقوام ایرانی افتخار می‌كنند كه فرزند ایران اسلامی هستند: «همه‌ى اقوام ایرانى به ایران و جمهورى اسلامى علاقه‌مندند و ایران را میهن خودشان مى‌دانند. [...] اقوام ایرانی مسلمانند و به این آب و خاك دلبسته‌اند؛ عزت و رفاه خودشان را در ایران سربلند و آزاد مشاهده می‌كنند.»4
«سنت‌هاى مختلف، آداب و عادات مختلف و استعدادهاى گوناگون و متنوع، یك فرصت است كه اجزای گوناگون این ملت بتوانند یكدیگر را تكمیل كنند؛ با مراودات درست و با هم‌زیستى و اتحاد كامل. براى ملت ما این یك افتخار است كه چنین نگاهى به مسئله‌ى تنوع اقوام دارد.»

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif ویژگی‌های مشترك اقوام ایرانی
مهم‌ترین ویژگی‌های اقوام ایرانی را باید در مؤلفه‌های مشترك جست‌وجو نمود تا بتوان آنها را در قالب یك هویت واحد به نام ملت پذیرفت. تاریخ، جغرافیا، سنت‌ها و فرهنگ مشترك میان اقوام ایرانی، از جمله محورهای اساسی وحدت‌آفرین میان این اقوام است.

تاریخ و دغدغه‌های سیاسی مشترك در كنار سرزمین و حكومت مشترك باعث می‌شود تا این اقوام در برابر هر هجمه‌ای به كشورشان به دفاع از آن برخیزند. رهبر معظم انقلاب با اشاره به مقاومت جانانه‌ی اقوام گوناگون كشورمان در سال‌های دفاع مقدس می‌فرمایند: «نوبت دفاع مقدس هم كه مى‌رسد، جنگ هشت ساله‌ى ما، مردم همین گونه از همه جا شركت مى‌كنند؛ همه شهید مى‌دهند؛ همه براى خدا وارد میدان مى‌شوند و همه حول یك احساس وظیفه‌ى مشترك، اقدام مى‌كنند.»5 در واقع «در جنگ تحمیلى هشت ساله، از كسانى كه مى‌خواستند بروند از تمامیت ارضى و مرزهاى اسلام در این كشور دفاع كنند، كسى نپرسید شما از كدام طایفه، كدام فرقه، كدام مذهب، كدام لهجه و كدام زبان هستید؟ همه رفتند؛ از همه جا رفتند. در ایران، خون‌ها درهم آمیخته شد و انقلاب به معناى حقیقى كلمه، یك اتحاد و یك الفت میان فرق و لهجه‌ها و طوایف مختلف به وجود آورد.»6

از دیگر مصادیق وحدت اقوام ایرانی در دفاع از اعتقادات و نظام اسلامی خود، می‌توان به حضور در راهپیمایی‌های سراسری 22 بهمن و روز قدس و اظهار شعارهای واحد در این زمینه و حضور گسترده در انتخابات اشاره كرد.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif دین؛ عامل حقیقی وحدت
در ادبیات رایج علوم اجتماعی، معمولاً دین و به‌ویژه اسلام یكی از عوامل ضد وحدت برای یك جامعه محسوب می‌شود.چنین رویكردی ناشی از زاویه‌ی نگاه آنان به دین است. در مقابل این نگاه، رهبر انقلاب دین را «عامل حقیقی وحدت» در جامعه‌ی ایرانی توصیف می‌كنند و دیگر عوامل وحدت مانند فرهنگ، سنت‌ها و حتی زبان فارسی را با وجود عامل دین معنادار می‌دانند. ایشان می‌فرمایند: «عده‌اى سعى مى‌كنند اهمیت عامل پیوند مستحكم دل‌هاى ملت ایران، یعنى ایمان اسلامى را كم كنند؛ نه، كشور و ملت یكپارچه است؛ البته یكپارچگى‌اش به خاطر تاریخ و جغرافیا و سنت‌ها و فرهنگ است، اما عمدتاً به خاطر دین و مسأله‌ى رهبرى است كه اجزاى این ملت را به هم وصل كرده و همه احساس یكپارچگى مى‌كنند.»7

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif سیاست دشمنان در قبال اقوام ایرانی
اساسی‌ترین سیاست دشمنان نظام اسلامی در قبال اقوام ایرانی «نفی یكپارچگی ملی» و «ایجاد تفرقه میان اقوام» به بهانه‌های گوناگون است: «یك سیاست خباثت‌آلودى از آغاز انقلاب سعى كرد اقوام ایرانى را از یكدیگر جدا كند و با بهانه‌هاى مختلف، پیكره‌ى عظیم ملت ایران را تكه‌تكه كند. با هر قومى از اقوام متنوع ایرانى، فارس، تُرك، كرد، عرب، بلوچ، تركمن و لُر، جداگانه یك تلقین شیطانى را در میان می‌گذاشتند تا دل‌ها را از هم چركین كنند. به تهرانى و اصفهانى چیزى می‌گفتند، به بلوچِ بلوچستانى كه من قبل از انقلاب مدتى را در ميان آنها گذراندم حرفى می‌زدند و در كردستان سخن دیگرى می‌گفتند.»8
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/7004/C/pishmarganekord.jpg
دشمنان برای رسیدن به این هدف خود از ابزارهای مختلفی استفاده می‌كنند. تبلیغات و جنگ روانى یكی از این ابزارها است و «دشمنان با تبلیغات خود، با جنگ روانى خود، با تلاش‌هاى موذیانه‌ى گوناگون خود سعى مى‌كنند بین صفوف ملت ایران اختلاف بیندازند؛ به بهانه‌ى قومیت، به بهانه‌ى مذهب، به بهانه‌ى گرایش‌هاى صنفى، وحدت كلمه‌ى ملت را از بین ببرند.»9 «دشمنان نظام جمهورى اسلامى، آنها تبلیغ كردند كه نظام جمهورى اسلامى، قوم كُرد یا مذهب اهل تسنن را نمى‌پسندد یا نمی‌پذیرد.»10 برجسته كردن ناسیونالیسم‌هاى مختلف به نحوی كه «هر جا اقلیتى وجود داشت، به تقویت ناسیونالیزم افراطى قومى آن اقلیت مى‌پرداختند»11 و«نفی عامل حقیقی وحدت یعنی دین»، در كنار «امنیتی و نظامی كردن مناطق قومی» و «سوء استفاده حداكثری از اختلافات مذهبى و قومى» از ابزارهای اصلی دشمنان برای ضربه به وحدت ملی محسوب می‌شود. در این بین، روشنفكران وابسته نیز به ایفای نقش پرداختند: «اختلافات قومى و ملى ناشى از ملى‌گرایى افراطى كه بیشتر به دست روشنفكران وابسته دامن زده می‌شود.»12

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif اقوام ایرانی و رژیم پهلوی
با نگاهی به عملكرد رژیم پهلوی در خصوص اقوام، شاهد یك نوع سیاست «بی‌تفاوتی»،«رهاشدگی» و «بیگانگی» نسبت به اقوام هستیم. این سیاست در عملكرد رژیم در توسعه‌ی مناطق قومی و توجه به سطح سواد مردم و مقوله‌ی امنیت كاملاً مشهود است. رهبر معظم انقلاب در دیدار با مردم كردستان به سیاست‌های رژیم پهلوی اشاره می‌كنند: «یك سیاست خبیثى از دوران طاغوت بر كشور حاكم بود و آن عبارت بود از بیگانه دانستن اقوام گوناگون. كُرد بیگانه بود. بلوچ بیگانه بود. تُرك بیگانه بود. عرب و تركمن بیگانه بودند. این‌ها را بیگانه حساب می‌كردند. در عملكرد آنها هم این معنا مشهود بود. شما ببینید در دوران طاغوت، در این استان نه كار عمرانىِ درستى انجام گرفته است، نه كار فرهنگى درستى انجام گرفته است؛ رسیدگى نمی‌كردند و كارى نداشتند. در این استان، كارهاى عمرانى در دوران طاغوت در حد صفر بود؛ كارهاى فرهنگى هم همین‌جور. [...] طاغوت نمی‌خواست مردم كرد، این مردم بااستعداد و این مردم داراى هوش و ذكاوت، باسواد بشوند. فقط 29 درصد استانى با این خصوصیات و با این كیفیت، باسواد بود! آن كار عمرانى‌شان، این هم كار فرهنگى‌شان! نگاهشان نسبت به این استان، نگاه شیطنت‌آمیز و غلط بود.»13 «اين نگاه، نگاه رژيم طاغوت بود. طبیعت آن رژیم، یك نگاه تبعیض‌آمیز بود؛ نه‌فقط نسبت به قوم كُرد، به اقوام گوناگون كشور با انگیزه‌هاى گوناگون و با دلائل مختلف.»14

وضع امنیت نیز در این مناطق مناسب نبود و «دستگاه كارى به كار امنیت منطقه نداشت.»15 مثلاً «سیاست رژیم پهلوى در بلوچستان این بود كه خوانین را به خودشان جذب كنند و از خوانین امنیت منطقه را بخواهند؛ مثل تیول‌دارهاى زمان قدیم […] كشتارها، ظلم‌ها، بى‌عدالتی‌ها، ناحق كردن حق‌ها، ضایع كردن ضعفا و رشد دادن گردن‌كلفت‌ها، به دولت مركزى ربطى نداشت!»16
«توی هیچ یك از این كتاب‌های ادبی و طنز و غیره ما ندیدیم كه یك حرفی باشد كه نشان‌دهنده‌ی تقلید لهجه باشد. این مالِ همین اواخر است؛ یعنی مثلاً از صد سال پیش به این طرف؛ یعنی از وقتی كه كشور ما در مواجهه‌ی با این دشمنی‌ها قرار گرفته.»

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif رویكردهای نظام اسلامی به اقوام ایرانی
1. فرصت دانستن تنوع اقوام
اكثر كشورهای دنیا با مقوله‌ی تنوع اقوام مواجه هستند و «معمولاً در كشورهای مختلف تعدد اقوام و قومیت‌ها یكی از نگرانی‌های آنهاست؛ در كشور ما به‌عكس است».17 «تنوع اقوام را ما براى كشورمان یك فرصت به حساب مى‌آوریم، این یك حقیقت است. حقیقتاً براى ما تنوع اقوام یك فرصت است.»18

زیرا «ایران یكپارچه است»19 و مانند «شوروى متشكل از سرزمین‌هاى به هم سنجاق شده نیست».20 «حتى آن قسمت‌هایى هم كه در قرن‌هاى گذشته جدا شدند، اگر ته دلشان را بگردید، مایلند با ما باشند.
هر كسى كو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش

آنها هم دلشان مى‌خواهد كه به این مادر بپیوندند. این كجا، كشور اتحاد جماهیر شوروى كجا؟ ده، یازده كشور را با سنجاق یا به تعبیرى با شلاق به هم بستند و به‌اصطلاح یك كشور تشكیل گردید! معلوم است كه تا شلاق برداشته شد، از هم جدا مى‌شوند و شدند.»21

بر همین اساس رهبر انقلاب از یك سو در رهنمودی به نمایندگان دوره‌ی هفتم مجلس شورای اسلامی می‌فرمایند: «همه‌ى تمایلات منطقه‌ای و قومى و بخشى باید در پرتو نگاه ملى برآورده شود.»22 و از سوی دیگر بر امكانات و ظرفیت‌های فرهنگی و اجتماعی مردم این مناطق به عنوان یك سرمایه و ثروت ملی نظر افكنده می‌شود: «زبان كردى یك ثروت ملى است، استعدادهاى علمى و هنرىِ جوانان این‌جا یك ثروت ملى است، استعداد ورزشى جوانان كردستان یك ثروت ملى است؛ از این ثروت‌هاى ملى باید استفاده بشود، بهره‌بردارى بشود، به فعلیت برسد.»23

2. مخالفت با تبعیض میان اقوام
رهبر انقلاب درباره‌ی عدم تبعیض میان اقوام ایرانی می‌گویند: «نظام جمهورى اسلامى مطلقاً با نگاه تبعیض‌آمیز نگاه نمی‌كند؛ نه به كردستان و نه به هر نقطه‌ى ویژه‌ى دیگرى در سرتاسر كشور. […] نگاه نظام جمهورى اسلامى به تنوع قومى و تنوع مذهبى مطلقاً نگاه تعصب‌آمیز، قوم‌گرا، یك‌جانبه‌نگر نیست. این را به طور قاطع من اعلام می‌كنم. نه امروز هست، كه من از نیت خودم و دل خودم حرف می‌زنم، نه در طول زمان‌هاى گذشته در دهه‌ى 60، زمان حیات مبارك امام رضوان‌الله‌تعالى‌علیه چنین چیزى نبوده.»24

جمهوری اسلامی علاوه بر این‌كه سیاست غلط رژیم گذشته را مبنی بر بیگانه انگاشتن اقوام نفی نمود و «این نگاه را تصحیح كرد؛ نه‌فقط در سطح مسئولان، بلكه در سطح آحاد مردم»25 و نگاه اسلامى را كه مبتنی بر «برادرى و اتحاد و همدلى و صمیمیت است،»26 جایگزین آن نمود. بنابراین در تمام برنامه‌های اقتصادی و توسعه‌ای، تبعیضی میان مردم سراسر كشور به‌خصوص مناطق قومی قائل نشد. اما در سال‌های آغازین انقلاب با وجود برنامه‌ریزی برای حل مشكلات ناشی از رژیم گذشته، «حضور ضد انقلاب» و «ایجاد ناامنی در این مناطق» مانع از فعالیت نظام اسلامی و در نتیجه موجب عقب افتادن این مناطق از توسعه و به‌ویژه در حوزه‌ی زیرساخت‌ها شد و «ضدانقلاب این فرصت را متأسفانه براى مدت چند سال از دست نظام جمهورى اسلامى گرفت.»27

3. مشاركت اقوام ایرانی در سرنوشت خود
حاكم نبودن نگاه تبعیض‌آمیز به اقوام در نظام جمهوری اسلامی ایران موجب نقش‌آفرینی عموم مردم از اقوام مختلف و نخبگان در حوزه‌های گوناگون خواهد شد. وجود «انواع سلیقه‌ها و گرایش‌هاى سیاسى و اقوام ایرانى و پیروان ادیان و اهالى مناطق گوناگون كشور در مجلس»28 نشان از حضور و نقش‌آفرینی تمامی اقوام ایرانی در قانون‌گذاری دارد.ن بود مرزبندی قومی و مذهبی برای حضور در بسیج نیز نشانه‌ی دیگری از نقش اقوام ایرانی در یك جمع ارزشی و انقلابی و نقش‌آفرینی آنها در دفاع از نظام اسلامی است. به فرموده‌ی رهبر انقلاب: «بسیج، مرز صنفى و مرز جغرافیایی و قومى نمى‌شناسد. همه‌ى اقوام ایرانى، همه‌ى اصناف گوناگون ملى در سطوح مختلف فكرى از انسان‌هاى نخبه‌ى برجسته‌ى ممتاز در میان اهل علم و دانشجویان تا جوان‌هاى فعال و پرشور صحنه‌هاى دیگر، همه در بسیج جمع‌اند. بسیج نماد حضور ملى و مقاومت ملى و آگاهى یك ملت است.»29

رهبر معظم انقلاب بر استفاده از روحیه‌ی قومی برای پیشرفت ملی تأكید می‌كنند: «هر قومى از اقوام ایرانى، چه كرد، چه فارس، چه تُرك، چه بلوچ، چه عرب، چه تركمن، چه لُر، سعى كند با همان روحیه‌ى قومى در جهت پیشرفت ملى، نه صرفاً پیشرفت قومى، گام‌هاى بلندترى بردارد.»30
«آنها می‌خواهند شیعه در مقابل سنى، سنى در مقابل شیعه، دل‌ها از هم چركین، نسبت به هم بدبین، آنها این را می‌خواهند. براى همین است كه من اعلام كردم، باز هم تأكید می‌كنم خط قرمز از نظر نظام اسلامى و از نظر ما عبارت است از اهانت به مقدسات یكدیگر.»

4. اعطای حقوق مسلم اقوام
در نظام اسلامی مقوله‌ی «قومیت» و «مذهب» هیچ‌گاه مانع شناسایی و اعطای حقوق مسلّم اقوام ایرانی نخواهد بود، بلكه «نظام جمهورى اسلامى محور قضاوتش، اسلام و ایرانى بودن است؛ اسلام و ایرانیت. همه‌ى مسلمان‌ها و همه‌ى ایرانى‌ها در این نگاه، در محدوده‌ى جغرافیایى كشور داراى ارزش هستند.»31 بنابراین «ما وقتى كه مى‌خواهیم یك ایرانى را به عنوان یك ایرانى به حقوق حقه‌ى خودش برسانیم، از او سؤال نمى‌كنیم كه مذهب و یا حتى دین تو چیست. نه، مواطن ماست و از حقوق همشهرى‌گرى با ما دارد استفاده مى‌كند و در این مملكت زندگى مى‌كند؛ چیزى باید بپردازد، كارى باید بكند و حقوقى هم دارد. حق امنیت، حق زندگى، حق كار، حق تلاش، حق تحصیل و فرهنگ دارد.»32 از سوی دیگر «امنیت، حق عمومى و متعلق به همه‌ى مردم در سرتاسر كشور است و اقوام مختلف، زبان‌هاى مختلف، عادات مختلف و ادیان مختلف از آن بهره مى‌برند.»33

5. جدا كردن حساب اقوام ایرانی از اشرار و فریب‌خوردگان
از سیاست‌های جمهوری اسلامی ایران جدا دانستن حساب اقوام از اشرار و فریب‌خوردگان است. این سیاست در مقابله با تبلیغات دشمنان كه در تلاش بودند تحركات علیه جمهوری اسلامی ایران را در مناطق قومی به حساب اقوام بگذارند، بسیار كارآمد و مؤثر بود. بنابراین حضور برخی از اشرار در بعضی مناطق نه‌تنها جمهوری اسلامی ایران را نسبت به مردم منطقه بدبین نمی‌كند، بلكه نظام را بر آن می‌دارد كه منطقه را از لوث وجود آنها با همكاری مردم منطقه پاك نماید. رهبر معظم انقلاب در دیدار با مردم سقز به این تفكیك اقوام از اشرار تأكید می‌كنند: «به عموم ملت ایران از اقوام گوناگون هم بگویم، مبادا به اشتباه بیفتند. مبادا رفتار گروه‌هاى اندك‌شمار كه پنجه به چهره‌ى انقلاب و جمهورى اسلامى می‌زدند، به حساب این مردم عزیز، این جمعیت انبوه، این دل‌هاى وفادار نوشته بشود. تعداد معدودى انسان‌هاى شریر یا فریب‌خورده كه در هر نقطه‌اى پیدا می‌شوند، در كردستان و در غیر كردستان، حساب این‌ها از حساب متن مردم عزیز این استان به‌كلى جداست»34 و خود مردم با این افراد برخورد می‌كنند. وجود گروه «پیشمرگان كرد مسلمان» یكی از مصادیقی است كه ایشان در اثبات این مطلب بیان می‌كنند: «در همان دورانى كه در این‌جا و جاهاى دیگر، یك عده ایادى بیگانه به نام مردم كرد حرف‌هایى می‌زدند كه مردم كرد روحشان از آن حرف‌ها خبر نداشت، آن روزى كه در این استان و استان‌هاى هم‌جوار، دست‌هاى شیطنت‌آمیز دشمنان به فكر فتنه و برادركشى بودند، خود مردم این استان در صفوف مقدم قرار گرفتند؛ یاد مجموعه‌ى رشید و پرافتخار پیشمرگان كرد مسلمان هرگز از خاطره‌ى آن كسانى كه مجاهدات آنها را دیدند، نخواهد رفت.»35

6. اهانت به مقدسات یكدیگر؛ خط قرمز نظام اسلامی
در نظام اسلامی «اهانت به ارزش‌ها و مقدسات گروه‌های مختلف قومی و مذهبی» كه در قانون اساسی به رسمیت شناخته شده‌اند، به عنوان «خط قرمز» معرفی شده است. رهبر انقلاب در این باره می‌فرمایند: «دشمن امید بسته است كه بتواند پیروان مذاهب گوناگون را مقابل هم قرار بدهد. هیچ‌كس نباید تسلیم این نقشه‌ى خائنانه و خباثت‌آمیز دشمن بشود. آنها می‌خواهند شیعه در مقابل سنى، سنى در مقابل شیعه، دل‌ها از هم چركین، نسبت به هم بدبین، آنها این را می‌خواهند. براى همین است كه من اعلام كردم، باز هم تأكید می‌كنم خط قرمز از نظر نظام اسلامى و از نظر ما عبارت است از اهانت به مقدسات یكدیگر.»36

از سوی دیگر رهبر معظم انقلاب با «اعلام حرمت تقلید لهجه‌ی قومیت‌ها در صورت تمسخر لهجه»، به ریشه‌یابی این نقشه‌ی استعمار می‌پردازند: «غالب این شهرهایی كه لهجه‌های آنها تقلید می‌شود، شهرهایی هستند كه دارای مردم غیرتمندی هستند كه در حوادث مهم صد سال پیش در مقابل دشمنان و مهاجمین ایستاده‌اند. این تصادفی نیست. این تقلید هم سابقه ندارد. یعنی توی هیچ یك از این كتاب‌های ادبی و طنز و غیره ما ندیدیم كه یك حرفی باشد كه نشان‌دهنده‌ی تقلید لهجه باشد. این مالِ همین اواخر است؛ یعنی مثلاً از صد سال پیش به این طرف؛ یعنی از وقتی كه كشور ما در مواجهه‌ی با این دشمنی‌ها قرار گرفته، یكی از مناطقی كه ایستادگی سرسخت كرده، مناطق شمال است، منطقه‌ی گیلان، یكی از مناطق، منطقه‌ی خراسان است؛ یكی از مناطق، مناطق آذربایجان است. این‌ها آن جاهایی هستند كه مردمش سرسختی و سلحشوری نشان دادند. اتفاقاً سعی شده است كه همین‌ها از لحاظ لهجه در بین مردم سبك بشوند. یعنی تقلید می‌شود.»37

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif هویت قومی، جزئی از هویت ملی ماست
تنوع قومی در ایران -به دلیل وجود مؤلفه‌های حقیقی همبستگی میان اقوام و قرار گرفتن هویت قومی به عنوان جزء لاینفك هویت ملی- یك فرصت قلمداد می‌شود. پس هرچه مؤلفه‌های هویت قومی با توجه به هویت ملی تقویت شود، هویت و همبستگی ملی نیز تقویت خواهد شد: «سنت‌هاى مختلف، آداب و عادات مختلف و استعدادهاى گوناگون و متنوع، یك فرصت است كه اجزای گوناگون این ملت بتوانند یكدیگر را تكمیل كنند؛ با مراودات درست و با هم‌زیستى و اتحاد كامل. براى ملت ما این یك افتخار است كه چنین نگاهى به مسئله‌ى تنوع اقوام دارد. علت هم این است كه اسلام منبع الهام این نظام است و در این نگاه اسلامى، بین نژادهاى مختلف و زبان‌هاى مختلف، ولو از ملت‌هاى گوناگون، تفاوتى نیست؛ چه برسد به اقوام مختلف در میان یك ملت. نگاه اسلام این است و نگاه نظام اسلامى هم این است. لذاست ما به منطقه‌ى كردى، استان كردستان و مناطق اقوام دیگر با نگاه اسلامى نگاه می‌كنیم.»38

پی‌نوشت‌ها:
1. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار كارگزاران نظام؛ 21/9/1380
2. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان استان اصفهان‌؛ 12/8/1380
3. همان
4. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان و كارگزاران نظام؛ 19/4/1379
5. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار كارگزاران نظام به مناسبت عید سعید فطر؛ 21/11/1375
6. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار رؤساى سه قوه، كارگزاران نظام و شخصیت‌هاى خارجى شركت‌كننده در كنفرانس بین‌المللى وحدت اسلامى؛ 13/5/1375
7. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان و كارگزاران نظام؛ 19/04/1379
8. بیانات رهبر معظم انقلاب درجمع مردم استان كردستان‌ در میدان آزاد ىسنندج‌؛ 22/2/1388
9. پیام نوروزى رهبر معظم انقلاب به مناسبت حلول سال 1386
10. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار برگزیدگان استان كردستان؛ ‌24/2/1388
11. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار كارگزاران نظام، به مناسبت عید سعید فطر؛ 21/11/1375
12. پیام رهبر معظم انقلاب به مناسبت برگزارى كنگره‌ی عظیم عبادى‌ سیاسى حج؛ 04/02/1375
13. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع مردم استان كردستان‌ در میدان آزادى سنندج؛ ‌22/2/1388
14. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار برگزیدگان استان كردستان؛ ‌24/2/1388
15. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با روحانیون دفتر نمایندگى ولى ‌فقیه در امور اهل سنت سیستان و بلوچستان؛ 27/08/1370
16. همان
17. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار بسیجیان استان فارس؛ 14/02/1387
18. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار برگزیدگان استان كردستان؛ ‌24/2/1388
19.بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان و كارگزاران نظام؛ 19/04/1379
20. همان
21. همان
22.پیام رهبر معظم انقلاب به مناسبت آغاز به كار هفتمین دوره‌ى مجلس شوراى اسلامى؛ 07/03/1383
23.بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مردم سقز؛ 29/2/1388
24.بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار برگزیدگان استان كردستان؛ ‌24/2/1388
25.بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع مردم استان كردستان‌ در میدان آزادى سنندج؛ ‌22/2/1388
26. همان
27. همان
28. پیام رهبر معظم انقلاب به مناسبت آغاز به كار هفتمین دوره‌ى مجلس شوراى اسلامى؛ 06/03/1383
29. بیانات رهبر معظم انقلاب در میدان صبحگاه ستاد نیروى مقاومت بسیج؛ 02/06/1384
30. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار استادان و دانشجویان كردستان؛ 27/2/1388
31. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار برگزیدگان استان كردستان؛ ‌24/2/1388
32. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با روحانیون دفتر نمایندگى ولى‌فقیه در امور اهل سنت سیستان و بلوچستان؛ 27/08/1370
33. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى شوراى تأمین استان‌ها؛ 25/11/1379
34. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مردم سقز؛ 29/2/1388
35. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مردم استان كردستان در میدان آزادی سنندج؛ 22/2/1388
36. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مردم سقز؛ 29/2/1388
37. بیانات رهبر معظم انقلاب در جلسه‌ی درس خارج فقه درباره‌ی تقلید لهجه‌ی قومیت‌ها؛ 31/1/1389
38. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مردم استان كردستان در میدان آزادی سنندج؛ 22/2/1388

شهادت حضرت مـــــــــادر سلام الله علیها . . .

یادم می آید یک روز در محضر رهبر عالی قدر انقلاب بودم یکی از آقایان سوال کرد:"درباره شهادت حضرت فاطمه(س) بالاخره ۷۵ روز بعد از رحلت صحیح است یا ۹۵؟" رهبر عالی قدر پاسخ واقعا حکیمانه ای دادند.

به گزارش باشگاه خبرنگاران، فاطمیه سال گذشته حجت الاسلام ادیب یزدی در یکی از سخنرانی های خود در خصوص نظر رهبر انقلاب درباره تاریخ شهادت حضرت زهرا (س) اظهاراتی کرد.

این واعظ مشهور تهران درباره فاطمیه و زمان عزاداری برای حضرت زهرا (س) به بیان خاطره و نقل قولی از رهبر معظم انقلاب پرداخته و گفته بود:" یادم می آید یک روز در محضر رهبر عالی قدر انقلاب بودم یکی از آقایان سوال کرد:"درباره شهادت حضرت فاطمه(س) بالاخره ۷۵ روز بعد از رحلت صحیح است یا ۹۵؟" رهبر عالی قدر پاسخ واقعا حکیمانه ای دادند و فرمودند: "برای شما چه فرقی می کند کدامیک صحیح باشد خداوند خواست که مردم بیشتر به یاد مادر ما باشند و بیشتر برای مادر ما عزاداری و بیان فضائل ایشان را بکنند."



وی افزوده بود: دقیقا همین نکته ای که حضرت آقا فرمودند مدنظر است. ایام فاطمیه نسبتا طولانی است به جهت این که فضائل حضرت زهرا(س) هم بی حد و حصر و بی اندازه است. فاطمه زهرا(س) ریشه، اصل و اساس ولایت و عصمت و حقیقت امامت است. هر قدر فضائل ایشان گفته شود اولا تمام شدنی نیست و ثانیا برکات بسیاری بر بیان فضائل فاطمی آمده است به عنوان نمونه بیان فضائل فاطمه(س) نفاق را از انسان می زداید، ایمان انسان را زیاد می کند، موجب بصیرت عمیق انسان نسبت به حوادث و وقایع تاریخی می شود، انسان را با حقایق و بطن این عالم آشنا می کند، انسان را پیش خدا و حضرات معصومین(ع) خصوصا حضرت بقیة الله(عج) محبوب می نماید و زمینه کسب تقوا و فضیلت را در انسان مضاعف می کند و بسیاری از فضایل دیگر. لذا جامعه شیعی ما به ذکر فضائل فاطمی بسیار نیازمند است و بحمد الله فرصت خوبی هم در ایام فاطمیه فراهم شده که توسط هیئتی ها، متدینین، نمازگزاران و مسجدی ها در مراسم هایی مختلف این فضائل گفته شود.

ادیب یزدی گفته بود: ایام فاطمیه هم نزد شیعیان و ارادتمندان خاندان حضرت محمد(ص) ایام معین و کاملا علنی است. اما برای شهادت حضرت صدیقه فاطمه(س) ۴ نقل وجود دارد اول اینکه برخی معتقدند خانم(س) ۴۰ روز بعد از رحلت حضرت پیامبر(ص) به شهادت رسیده اند بعضی ها گفته اند ۶۰ روز، بعضی ها ۷۵ و بعضی ها دیگر ۹۵ روز. اما برای این که روز عظیم شهادت بی بی از دستمان نرود فصلی را به عنوان ایام فاطمیه قرار داده ایم که در مشخص ترین ایام ۱۰ روز قبل از شهادت ۷۵ تا ۱۰ روز بعد از شهادت ۹۵ در نظر گرفته شده است.یعنی در طول سال حداقل ۴۰ روز برای بیان فضائل فاطمی قرار گرفته شده است.

منبــــــــــــع : سایت الف


پاسخ رهبر انقلاب به ۱۱ پرسش درباره استحكام ساخت درونی

«عاملی كه می‌تواند كشور شما را در مقابل هر افزون‌طلبی، هر انحصارطلبی، هر تجاوز، هر ماجراجویی و هر بحران‌سازی حفظ كند، استحكام ساخت داخلی نظام است.» این جمله‌ی رهبر معظم انقلاب اسلامی است. توجه به این عبارت و سایر بیانات رهبر انقلاب درباره‌ی «استحكام ساخت درونی كشور» ما را به اهمیت و ضرورت این مسئله در پیشبرد امور كشور رهنمون می‌كند.
آنچه در ادامه می‌آید پاسخ به ۱۱ پرسش درباره‌ی این موضوع است كه از بیانات رهبر انقلاب اسلامی استخراج شده و ابعاد گوناگون این مسئله در اندیشه‌ی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را نمایان می‌سازد:




ســــــــوال

پاســــــــــــــــــــــــــــــــخ

۱- پرداختن به استحكام ساخت درونی كشور چه ضرورتی دارد؟

اگر میخواهیم در مقابل معارضه‌ها ايستادگى كنيم و صبر و توكل را به كار بگيريم، بايد ساخت قدرت ملى را در درون كشور تقويت كنيم و استحكام ببخشيم.

۲- اتكا به قدرتهای جهانی برای رسیدن به پیشرفت، كم‌هزینه‌تر و معقولانه‌تر نیست؟

مى‌بينيد در بعضى از كشورهاى تحت سلطه رونق ظاهرى دارند؛ اما ساخت اقتصادى خراب است؛ يعنى اگر يك شير را رويشان ببندند؛ يك حساب را مسدود كنند، يا تصرف اقتصادى كنند، همه چيز فروخواهد ريخت.

۳- عناصر استحكام ساخت درونی كشور چیست؟

عناصر اين استحكام، برخى عناصر هميشگى مانند عزم راسخ مردم و مسئولان و برخى هم عناصر فصلى مانند مسئله‌ى اقتصاد و علم است.

۴- نتیجه‌ی‌ استحكام ساخت درونی كشور چیست؟

مى‌تواند كشور شما را در مقابل هر افزون‌طلبى، هر انحصارطلبى، هر تجاوز، هر ماجراجويى و هر بحران‌سازى حفظ كند.

۵- اگر استحكام ساخت درونی نشود چه خطراتی ما را تهدید می‌كند؟

اگر يك كشورى نتواند از لحاظ اقتصادى، از لحاظ علمى، از لحاظ زيرساختهاى پيشرفت، خودش را تأمين كند و رشد پيدا كند، بيرحمانه مورد تطاول قرار خواهد گرفت.

۶- نقش پیشرفت علمی در رسیدن به استحكام ساخت درونی چیست؟

علم اقتدار است، علم مساوى است با قدرت؛ هر كسى كه علم را پيدا كند، مى‌تواند فرمانروايى كند؛ هر ملتى كه عالم باشد، مى‌تواند فرمانروايى كند.

۷- جایگاه پیشرفت اقتصادی برای دستیابی به استحكام ساخت درونی چیست؟

وقتى‌سرمايه‌اندوزان بين‌المللى سعى مى‌كنند يك ملت و كشور را در چنبره‌ى اختاپوس اقتصادىِ‌ خودشان درآورند، اگر مسئولان اقتصادى‌ كشور توانستند اقتصاد ملى را شكوفا كنند، ملت احساس اقتدار مى‌كند.

۸- نسبت استحكام ساخت درونی با اقتدار بین‌المللی چیست؟

در مناسبات بين‌المللى سهم هر كشورى به قدر قدرت درونى او است؛ هر مقدارى كه واقعاً در درون اقتدار داشته باشد، سهمش از مجموعه‌ى مناسبات بين‌المللى به همان نسبت بالاتر است.

۹- تاثیر جهانی ایستادگی و استحكام‌ ساخت درونی چیست؟

وقتى كه يك ملت مى‌ايستد، از شبكه‌ى پرهيمنه‌ى پرهياهوى دشمن واهمه نميكند؛ بر روى ملتهاى ديگر هم اثر ميگذارد. شعارهائى كه ما يك روز مظلومانه در اينجا سر ميداديم، امروز شعارهاى تقريباً همه‌جائى در دنياى اسلام شده است.

۱۰- ادبیات و عملكرد امام خمینی(ره) درباره‌ی استحكام ساخت درونی چه بود؟

وقتى ادبيات انقلابى امام را ملاحظه ميكنيد، مى‌بينيد تكيه‌ى اصلى بر روى ساخت درونى ملت است؛ احياى روح عزت، نه با تفاخر، نه با غرور، نه با به‌خودبستن، بلكه با استحكام ساخت درونى.

۱۱- نسبت حل مشكلات كشور با استحكام ساخت درونی چیست؟

در داخل كشور خيلى امكانات وجود دارد كه اگر چنانچه نگاه ما - چه در زمينه‌هاى اقتصادى، چه در زمينه‌هاى فرهنگى، چه در زمينه‌هاى گوناگون ديگر - [ به آنها باشد و] اگر بتوانيم از اين نيروهاى داخلى استفاده كنيم، كليد حلّ مشكلات اينجا است.



* سوال اول: پرداختن به استحكام ساخت درونی كشور چه ضرورتی دارد؟

تنها چيزى كه مى‌تواند كشور ايران و نظام اسلامى را حفظ كند، استحكام داخلى و عزم جزم بر دفاع مشروع و منطقى است... بعضى خيال مى‌كنند اگر ما بخواهيم به امريكا «نه» بگوييم، بايد به اروپا تكيه كنيم. مگر ما وقتى در دوره جنگ، با امريكا مقابل بوديم، به شوروى - كه با امريكا دشمن و مخالف هم بود - تكيه كرديم؟ دشمنىِ شوروى سابق در دوره جنگ، كمتر از امريكا در صحنه عمل نبود. اگر من و شما به شرايط استحكام داخلى عمل كنيم - ملت كه عمل مى‌كند - دشمن نمى‌تواند ضربه بزند. ۱۳۸۲/۰۵/۱۵

در پيشرفت به سمت هدفهاى آرمانى، بايد ساخت درونى قدرت را استحكام بخشيد؛ اساس كار اين است. ما اگر ميخواهيم اين راه را ادامه دهيم و به اين سمت حركت كنيم و اين هدفها را دنبال كنيم و چشم به اين آرمانها بدوزيم و پيش برويم و در مقابل اين معارضه‌ها ايستادگى كنيم و صبر و توكل را به كار بگيريم، بايد ساخت قدرت ملى را در درون كشور تقويت كنيم و استحكام ببخشيم. ۱۳۹۲/۰۴/۳۰


* سوال دوم: اتكا به قدرتهای جهانی برای رسیدن به پیشرفت، كم‌هزینه‌تر و معقولانه‌تر نیست؟

مى‌بينيد در بعضى از كشورهاى تحت سلطه رونق ظاهرى دارند؛ اما ساخت اقتصادى خراب است؛ يعنى اگر يك شير را رويشان ببندند؛ يك حساب را مسدود كنند، يا تصرف اقتصادى كنند، همه چيز فروخواهد ريخت و نابود خواهند شد. شما ديديد كه يك سرمايه‌دار توانست چند كشور آسياى جنوب شرقى را در مدت دو سه ماه به ورشكستگى برساند؛ آن هم دو سه كشورى كه توسعه‌ى نسبتاً خوب و رونق اقتصادى داشتند. رئيس يكى از همين كشورها در همان روزها به‌مناسبتى به تهران آمده بود و با بنده ملاقات كرد و گفت همين قدر به شما بگويم كه ما در يك شب بكلى فقير شديم! يك سرمايه‌دار امريكايى، يهودى مثل نخى كه به‌يكباره مى‌كشند و يك بنا؛ بناى عروسكى، روى هم مى‌ريزد، عمل كرد و يك نخ را كشيد و همه چيز را به هم ريخت. امريكاييها آن‌جايى كه لازم داشتند، پنجاه، شصت ميليارد تزريق كردند - پنجاه ميليارد به يكى، سى ميليارد به يكى ديگر - اما آن‌جايى كه لازم نداشته باشند، تزريق نمى‌كنند و آن كشور را به خاك سياه مى‌نشانند. البته تزريق كردن يعنى اين‌كه دوباره همان ساخت عروسكى را به شكل ديگرى برپا كنند. به‌هرحال، نمى‌گذارند اقتصاد اين كشورها استحكام پيدا كند. ۱۳۸۳/۰۴/۰۱

بعضى از كشورها ممكن است توليدات زيرزمينىِ خودشان را، نفت خودشان را، بشكه‌هاى نفت را، منتقل كنند به صاحبان ثروت و علم در دنيا، محصولات آنها را بخرند، يك ظاهرِ پيشرفتى هم ممكن است به‌وجود بيايد امّا اين پيشرفت نيست؛ پيشرفت آن‌وقتى است كه "درون‌زا" باشد، آن‌وقتى است كه متّكى به استعداد درونى يك ملّت باشد. وزن و اعتبار كشورها و دولتها و ملّتها هم وابسته‌ى به همين درون‌زايى است. اگر چنانچه از درون، يك حركتى، جهشى، رشدى به‌وجود آمد، به يك كشور، به يك ملّت، وزن ميدهد، اعتبار ميدهد، ارزش ميدهد، ابّهت ميدهد. ۱۳۹۲/۰۷/۱۷


* سوال سوم: عناصر استحكام ساخت درونی كشور چیست؟

عناصر اين استحكام، برخى عناصر هميشگى است، برخى هم عناصر فصلى است. آنچه كه جزو عناصر هميشگى است، عزم راسخ است؛ كه عرض كرديم. مسئولان كشور بايد تصميمشان را در مواجهه‌ى با مشكلات حفظ كنند، عزم راسخ خودشان را محفوظ بدارند، دچار تزلزل نشوند. به سمت آرمانها حركت كردن، اين عزم راسخ را نياز دارد. اينجور نباشد كه با مشاهده‌ى اخم دشمن، ترشروئى دشمن، حركت معارضه‌ى دشمن با شكلهاى مختلفش - تبليغاتى‌اش، سياسى‌اش، اقتصادى‌اش و امثال اينها - متزلزل شوند. هم عزم راسخ مسئولين لازم است، هم عزم راسخ مردم لازم است. البته اين دومى - عزم راسخ مردم - الزاماتى هم دارد، كه حالا معلوم است. ما اگر بخواهيم عزم راسخ مردم را حفظ كنيم، يك سلسله وظائفى را بايد انجام دهيم.
اما آنچه كه فصلى است - آنچه كه در حال حاضر براى كشور اولويت دارد - به نظر من مسئله‌ى اقتصاد و مسئله‌ى علم است. مسئولان كلان كشور، سياستگذاران كشور، كسانى كه اداره‌ى امور اساسى را در كشور به عهده دارند، به اين دو نقطه‌ى اصلى براى پيشرفت بايد توجه كنند. روى مسئله‌ى اقتصاد كشور بايد تكيه شود، روى مسئله‌ى پيشرفت علمى كشور هم بايد تكيه شود. ۱۳۹۲/۰۴/۳۰

ساخت اقتدار درونى ملّت كه در درجه‌ى اوّل با ايمان صحيح و راسخ و با اتّحاد آحاد مردم و با عمل درست مسئولين كشور و با همراهى مسئولان و آحاد مردم و با توكّل به خداى متعال انجام خواهد گرفت؛ يعنى به‌كار گرفتن عقل و معنويّت و توكّل و حركت و عمل؛ بلاشك در اوضاع منطقه هم اثر ميگذارد، كما اينكه تا حالا هم اثر گذاشته است. ۱۳۹۲/۰۶/۲۰

ما گفته‌ايم «علم» بايستى رشد پيدا كند؛ ما گفته‌ايم «توليد داخلى» بايستى اساس كار باشد؛ ما گفته‌ايم «نگاه خوشبينانه به استعداد بومى كشور» بايستى جدّى باشد، استعدادها پرورش پيدا كند؛ اينها پايه‌هاى اصلى كار است. وقتى كشورى با تكيه‌ى به استعدادهاى درونى، با تكيه‌ى به ابتكار نيروى انسانى خود، با تكيه‌ى به علم و دانش خود، با تكيه‌ى به ايمان خود و با اتّحاد حركت ميكند، قطعاً به نتايج مطلوب خواهد رسيد. بنابراين ما ترديدى نداريم كه آينده‌ى روشنى داريم؛ البتّه اينكه اين آينده زود باشد يا دير باشد، دست من و شما است: اگر خوب حركت كنيم، آينده زودتر خواهد رسيد؛ اگر چنانچه تنبلى و كوتاهى و خودخواهى و دنياپرستى و دل دادن به اين ظواهر، چشم ما را يك قدرى پُر كند، ساقط كند ما را، در درون خودمان ريزش - چه ريزش شخصى در درون، چه ريزش اجتماعى - پيدا بكنيم، البتّه ديرتر به دست خواهد آمد؛ امّا بدون ترديد به دست خواهد آمد و اين به بركت مجاهدتها و فداكارى‌ها است. ۱۳۹۲/۰۶/۲۶


* سوال چهارم: نتیجه‌ی‌ استحكام ساخت درونی كشور چیست؟

عاملى كه مى‌تواند كشور شما را در مقابل هر افزون‌طلبى، هر انحصارطلبى، هر تجاوز، هر ماجراجويى و هر بحران‌سازى حفظ كند، استحكام ساخت داخلى نظام است. ۱۳۸۲/۰۲/۲۲


* سوال پنجم: اگر استحكام ساخت درونی نشود چه خطراتی ما را تهدید می‌كند؟

ما در سند چشم‌انداز - كه يك سند اساسىِ بالادستىِ مهم و مرجع است - براى كشورمان رتبه‌ى اول را در بخشهاى مهم و حياتى و اساسى پيش‌بينى كرديم؛ بايد به اين رتبه برسيم... معتقديم ميشود به آن مرحله‌ى اول رسيد، اگر سرعت را بيشتر و منضبطتر بكنيم. لذا اين احتياج دارد به جهاد. هم بايد شتاب باشد، هم بايد تدبير باشد تا بتوانيم به اين رتبه‌ى اول برسيم. اين رتبه‌ى اول بودن هم فقط يك هوس نيست كه بگوئيم اول بشويم؛ نه، اين به خاطر اين است كه سرنوشت ملتها امروز به اين وابسته است. اگر يك كشورى نتواند از لحاظ اقتصادى، از لحاظ علمى، از لحاظ زيرساختهاى پيشرفت، خودش را تأمين كند و رشد پيدا كند، بيرحمانه مورد تطاول قرار خواهد گرفت. ما نميخواهيم مورد تطاول قرار بگيريم...
به هيچ قيمتى اجازه ندهيم اينها در اقتصاد ما، در فرهنگ ما، در سياست ما، در سرنوشت و مقدرات ما دخالت كنند؛ اين احتياج دارد به اين كه استحكام درونى و داخلى پيدا كنيم...
ظرفيت كشور، خيلى حقيقت درخشان و مهمى است. ظرفيتهاى كشور، فوق‌العاده است. ظرفيت منابع انسانى ما جزو ظرفيتهاى ممتاز در سطح جهان است؛ اين ظرفيت را بايد بالفعل كرد و بايد به كار گرفت. ۱۳۹۰/۰۵/۲۶


* سوال ششم: نقش پیشرفت علمی در رسیدن به استحكام ساخت درونی چیست؟

يكى از موضوعهايى كه نمى‌گذارند در كشورهاى زير سلطه رشد كند و بشدت مانع آن مى‌شوند، مسأله‌ى علم است؛ چون مى‌دانند علم ابزار قدرت است. خود غربى‌ها با علم به قدرت رسيدند؛ اين يكى از پديده‌هاى تاريخ بود. البته علم بين شرق و غرب دست به دست گشته و براى مدتى هم آنها در جهالت بودند. در همان دوره‌ى قرون وسطا، كه خودشان توصيف مى‌كنند، در اين طرف دنيا وقت شكوفايى علم بوده است؛ اما بمجردى كه آنها به علم رسيدند، از علم به‌صورت يك ابزار براى اقتدار و كسب ثروت و گسترش سلطه‌ى سياسى و جذب ثروت ملتها و توليد ثروت براى خودشان استفاده كردند و از آن ثروت باز توليد علم كردند و علم را بالا بردند و دانش خودشان را رشد دادند. آنها مى‌دانند كه علم چقدر در قدرت بخشيدن به يك ملت و به يك كشور، تأثير دارد، لذاست كه اگر بخواهند نظام سلطه؛ يعنى رابطه‌ى سلطه‌گر و سلطه‌پذير باقى بماند و حاكمِ بر نظم جهانى باشد، بايد نگذارند آن بخشى كه آنها مايلند سلطه‌پذير باشند، داراى علم شوند؛ اين يك استراتژى است كه بروبرگرد ندارد و الان رفتارشان هم در دنيا بر همين منوال است؛ لذا بايد براى كسب علم و تحقيق جهاد كرد؛ بايد كار كرد. ۱۳۸۳/۰۴/۰۱

بايد هم علم را بياموزيم و هم علم را توليد كنيم. ما بايد يك كشور عالم بشويم. در يك روايتى از اميرالمؤمنين نقل شده است كه فرمود: «العلم سلطان، من وجده صال و من لم يجده صيل عليه»؛ يعنى علم اقتدار است، علم مساوى است با قدرت؛ هر كسى كه علم را پيدا كند، مى‌تواند فرمانروايى كند؛ هر ملتى كه عالم باشد، مى‌تواند فرمانروايى كند؛ هر ملتى كه دستش از علم تهى باشد، بايد خود را آماده كند كه ديگران بر او فرمانروايى كنند. ما بايد علم را با همه‌ى معناى كامل آن به عنوان يك جهاد دنبال كنيم؛ اين را من به جوانها، استادان و دانشگاهها مى‌گويم. علاوه بر اين، علم مجرد و به تنهايى هم كافى نيست؛ علم را بايد وصل كنيم به فناورى، فناورى را بايد وصل كنيد به صنعت، و صنعت را بايد وصل كنيم به توسعه‌ى كشور. صنعتى كه مايه‌ى توسعه و پيشرفت كشور نباشد، براى ما مفيد نيست؛ علمى كه به فناورى توليد نشود، فايده‌اى ندارد و نافع نيست. وظيفه‌ى دانشگاهها سنگين است؛ وظيفه‌ى آموزش و پرورش سنگين است؛ وظيفه‌ى مراكز تحقيقاتى و مراكز پژوهشى سنگين است. ۱۳۸۵/۰۱/۰۱


* سوال هفتم: جایگاه پیشرفت اقتصادی برای دستیابی به استحكام ساخت درونی چیست؟

يك ركن اقتدار ملى، اقتدار اقتصادى است؛ يعنى كشور از لحاظ اقتصادى بتواند پول ملى خودش را تقويت كند؛ در بازارهاى اقتصادى دنيا حضور تأثيرگذار داشته باشد؛ در بهبود وضع اقتصادى كشور از امكانات خودش استفاده كند؛ فقر را در كشور ريشه كن و يا حد اقل كم كند و بتواند به عنوان يك كشور ثروتمند و غنى، در مقابل چشم دنيا، كارايى نظام خودش را نشان دهد. اين مى‌شود اقتدار اقتصادى‌، كه مسئولان اقتصادى‌ كشور موظّفند اين كارها را انجام دهند. اقتدار اقتصادى‌ همچنين به معناى اين است كه در كشور، بيكارى وجود نداشته باشد؛ اشتغال وجود داشته باشد؛ توليد صنعتى و كشاورزى در حدّ مطلوب باشد؛ از منابع و معادن كشور به نحو بهينه استفاده شود. اين هم اقتدار اقتصادى است كه بخشهاى گوناگون نسبت به آن مسئوليت دارند. ۱۳۸۰/۰۲/۲۸

وقتى‌كه همه‌ى سرمايه‌اندوزان بين‌المللى سعى مى‌كنند يك ملت و يك كشور را در چنبره‌ى اختاپوس اقتصادىِ‌ خودشان درآورند و با نامهاى فريبنده و به‌ناحق، منابع يك ملت را جذب كنند، اگر مسئولان اقتصادى‌ كشور توانستند با تدبير و هوشيارى و با سرعت عمل متناسب، تدابير لازم را پيش گيرند و مانع از نفوذ پنجه‌ى دشمن در اقتصاد كشور شوند و اقتصاد ملى را شكوفا كنند، ملت احساس اقتدار مى‌كند. ۱۳۸۰/۰۱/۲۸


* سوال هشتم: نسبت استحكام ساخت درونی با اقتدار بین‌المللی چیست؟

وقتى ملتى ساخت داخلى‌اش مستحكم است، اختلاف سليقه، افرادش را به دشمنان يكديگر تبديل نمى‌كند. اين ملت براى مسؤولان و محورهاى اداره كشورش اهميت و احترام قائل است؛ چون اين موضوع تعيين كننده است. وقتى دلهاى اين ملت با ايمان عميق - مثل ايمان شما - همراه شد، هيچ قدرتى نمى‌تواند آن را شكست دهد و وادار به عقب‌نشينى كند. ما با اين پشتوانه مى‌توانيم با همه چالشهاى بين‌المللى مقابله كنيم و پيش برويم. ۱۳۸۲/۰۷/۲۲

و اين است كه رتبه‌ى ما را در دنيا بالا ميبرد. در مناسبات بين‌المللى سهم هر كشورى به قدر قدرت درونى او است؛ هر مقدارى كه واقعاً در درون اقتدار داشته باشد، سهمش از مجموعه‌ى مناسبات بين‌المللى به همان نسبت بالاتر است. ۱۳۹۲/۰۶/۰۶


* سوال نهم: تاثیر جهانی ایستادگی و استحكام‌ ساخت درونی چیست؟

آنچه را كه امروز ملت ايران داعيه دارد، عبارت است از مبارزه‌ى با ظلم جهانى، مبارزه‌ى با استكبار جهانى؛ البته اين براى خود ملت بركات دارد. وقتى كه يك ملت مى‌ايستد، از شبكه‌ى پرهيمنه‌ى پرهياهوى دشمن واهمه نميكند، علمش هم پيش ميرود، اقتصادش هم پيش ميرود، مسائل اجتماعى‌اش هم پيش ميرود، جوانش هم آگاه ميشود؛ بر روى ملتهاى ديگر هم اثر ميگذارد؛ فكرش، دينش، شعارش، دنيا را فرا ميگيرد. شعارهائى كه ما يك روز مظلومانه در اينجا سر ميداديم، ملت ايران تنها بود، امروز شعارهاى تقريباً همه‌جائى در دنياى اسلام شده. يك ملت ميتواند اثرگذار باشد و ميتواند خودش را مستحكم كند. اين استحكام ادامه پيدا خواهد كرد. ما ان‌شاءاللَّه در علم پيشرفت ميكنيم، در اقتصاد پيشرفت ميكنيم، در سازندگى پيشرفت ميكنيم. اين ملت، اين جوانان، اين همتها، اين استقامتها، كشور را مثل دسته‌ى گل خواهد ساخت و ان‌شاءاللَّه الگوئى خواهد شد براى دنياى اسلام. ۱۳۹۰/۱۱/۲۶


* سوال دهم: ادبیات و عملكرد امام خمینی(ره) درباره‌ی استحكام ساخت درونی چه بود؟

بحث درباره‌ى اين حركت عظيم امام كه عزت ملى را در كشور ما و ملت ما زنده كرد، يك بحث متكى به واقعيات جامعه است؛ يك بحث صرفاً ذهنى نيست. عزت يعنى چه؟ عزت به معناى ساخت مستحكم درونى يك فرد يا يك جامعه است كه او را در مقابله‌ى با دشمن، در مقابله‌ى با موانع، داراى اقتدار ميكند و بر چالشها غلبه ميبخشد...
كارهاى بزرگى كه همه ميگفتند نشدنى است، با طلوع امام، اين كارها شدنى شد؛ همه‌ى سدهائى كه گفته ميشد شكستنى نيست، با حضور امام، اين سدها شكستنى شد. او علاوه بر اينكه خود، مظهر عزت نفس و اقتدار معنوى بود، روح عزت را در ملت هم زنده كرد...
همت امام - كه رهبر اين انقلاب و زمامدار اين انقلاب و پيشواى اين انقلاب بود - بر اين گماشته شد كه روح عزت ملى را در اين مردم احياء كند؛ عزت آنها را به آنها برگرداند. امام بزرگوار فرهنگ «ما ميتوانيم» را به دهان مردم انداخت و در دل آنها جايگزين كرد؛ اين همان فرهنگ قرآنى است كه فرمود:«و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين». خود ايمان به معناى علو است. ايمان وسيله‌ى علو مادى است، اما فقط اين نيست؛ نفس ايمان علوآور است، عزت‌آور است، يك ملت را رشد ميدهد. خود امام جلو افتاد، رهبرى كرد، آن وقت انگيزه‌ها در مردم بيدار شد، همتها در مردم بيدار شد، استعدادها جوشيدن گرفت؛ و عمل مردم، حضور مردم در صحنه، زمينه‌ى جلب رحمت الهى شد...
وقتى ادبيات انقلابى امام را ملاحظه ميكنيد، مى‌بينيد تكيه‌ى اصلى بر روى ساخت درونى ملت است؛ احياى روح عزت، نه با تفاخر، نه با غرور، نه با به‌خودبستن، بلكه با استحكام ساخت درونى. آنچه كه ما بايد به آن توجه كنيم، اين است كه اين يك كارِ مقطعى نيست؛ اين يك كارِ مستمر است، يك كارِ ادامه‌دار است. ملت بايد با عوامل ركود و ايستائى مقابله كند. عواملى وجود دارد كه يك انسان پيشرو را، يك ملت پيشرو را متوقف ميكند. بعضى از اين عوامل در درون خود ماست؛ بعضى از اين عوامل، تمهيدات دشمن است. اگر بخواهيم دچار ركود نشويم، دچار ذلت نشويم، دچار عقبگرد نشويم، دچار همان وضعيت دوزخىِ قبل از انقلاب نشويم، بايد حركتمان متوقف نشود. اينجاست كه با يك مفهومى به نام «پيشرفت» روبه‌رو ميشويم. بايد دائم پيشرفت كنيم. اين عزت ملى، اين استحكام درونى، اين ساخت مستحكم، بايستى دائم در حال جلو رفتن باشد و ما را به پيشرفت برساند. ۱۳۹۱/۰۳/۱۴


* سوال یازدهم: نسبت حل مشكلات كشور با استحكام ساخت درونی چیست؟

نگاهمان به بيرون نباشد. اين، توصيه‌ى ما است؛ اين معنايش اين نيست كه از امكاناتى كه در بيرون هست استفاده نكنيم؛ اين دو حرف با هم اشتباه نشود. اميدمان را به بيرون از ظرفيّت داخلى كشور ندوزيم. در بيرون از مجموعه‌ى كشور و نظام جمهورى اسلامى، جبهه‌ى بزرگى وجود دارد كه با همه‌ى توان از سى و چند سال پيش به اين طرف كوشيده نگذارد كه اين انقلاب ريشه‌دار بشود، نگذارد كه اين نظام جمهورى اسلامى پايدار بماند، نگذارد كه پيشرفت كند، نگذارد كه در زمينه‌هاى گوناگون الگو بشود. نميشود از دشمن و روشهاى خصمانه‌اى كه كرده، انتظار دوستى و محبّت و صميميّت داشت. نميگوييم از اينها استفاده نكنيد، امّا ميگوييم اطمينان نكنيد، اعتماد نكنيد، چشم به آنجا ندوزيد، چشم به داخل بدوزيد. در داخل كشور خيلى امكانات وجود دارد كه اگر چنانچه نگاه ما - چه در زمينه‌هاى اقتصادى، چه در زمينه‌هاى فرهنگى، چه در زمينه‌هاى گوناگون ديگر - [به آنها باشد و] اگر بتوانيم از اين نيروهاى داخلى استفاده كنيم، كليد حلّ مشكلات اينجا است؛ يعنى در درون كشور و امكانات داخلى كشور است كه از اينها ميشود خردمندانه بهره‌بردارى كرد. اينها بايد شناسايى بشوند. ۱۳۹۲/۰۶/۰۶

آنچه كه ما احساس ميكنيم كه براى رفع مشكلات بايدانجام داد - مشكلات هم مال امروز نيست، مشكلات هميشه وجود داشته است، در همه‌ى كشورها هم وجود دارد؛ يعنى اگر كسى تصوّر كند كه حالا در فلان كشور پيشرفته، يا فلان كشور اروپايى، يا غربى، يا ثروتمند، يا پرجمعيّت، يا كم‌جمعيّت، مشكلاتى وجود ندارد، خطا است؛ مشكلات همه‌جا هست؛ طبيعت كارِ يك ملّت اين است كه بالاخره در كار او مشكلاتى وجود دارد، مسئولينش بايد آن مشكلات را برطرف بكنند و حركتشان را ادامه بدهند؛ حالا بعضى ميخواهند مشكلات را با كمك ديگران، با تكيه‌ى به ديگران، با رشوه دادن به ديگران، با تذلّل در مقابل ديگران حل كنند؛ بعضى‌ها هم نه، ميخواهند مشكلات را با نيروى خودشان، با توان داخلى خودشان حل كنند - اعتقادمان اين است كه بايد به تقويت ساخت درونى نظام اهمّيّت بدهيم؛ اين اساس كار است. از درون، خودمان را بايد تقويت كنيم. تقويت درونى با انديشه‌ى كامل، با نگاه عاقلانه و خردمندانه چيزى است ممكن؛ چه به‌وسيله‌ى پيشرفت علمى، چه به‌وسيله‌ى ساخت و مديريّت درست اقتصادى؛ اينها كارهايى است كه به نظر ما ممكن است.
خب، امروز شما ملاحظه كنيد، وقتى روى نفتِ ما فشار مى‌آورند، ما دچار مشكل ميشويم، اين ناشى از چيست؟ ناشى از اين است كه ما تكيه‌مان را به نفت از بعد از دوره‌ى جنگ و پايان جنگ تا امروز، نتوانستيم كم كنيم، اگر ما تكيه‌مان را به نفت كم ميكرديم، فشار بر روى نفت اين‌قدر براى ما سخت تمام نميشد. بنابراين به خودمان بايستى مراجعه كنيم، از خودمان بايستى بخواهيم كه گره‌ها را با نيروى اراده حل كنيم. ۱۳۹۲/۰۶/۱۴

باید قنبر حضرت خامنه ای کبیر بود ...

آیت الله سیدان :
خدمت آیت الله سیستانی بودیم , ایشان خیلی رک فرمودند قدر این رهبر (آیت الله خامنه ای) را بدانید , اگر ایشان را هم از دست بدهید باید چراغ بدست بگیرید و بگردید و بگردید اما نظیر ایشان پیدا نخواهید کرد ...
 اقتدار امروز شما مرهون رهبری هوشمند ایران اسلامی است . مشکلات کنونی عراق هم ناشی از نداشتن رهبری چون حضرت آیت الله خامنه ای است . قدر رهبری عزیز خود را بدانید . من هر روز برای ایشان دعا میکنم .

 
آیت الله حق شناس(ره) :
برخی می پرسند اعلم کیست ؟ بنده می گویم ببینید عَلَم دست کیست ؟ اگر خدای ناکرده عَلَم بیفتد ، آن وقت نه اعلم می ماند نه غیر اعلم . من می دانم : بزرگ ترین گناه خامنه ای این است که نامش «علی» است . حساسیت روی این نام بالاست. دشمن همیشه روی این نام حساس بوده است . کینه ها دارد از نام علی . عقده ها دارد از «نادعلی» . ناد علی برای شما مظهر العجایب نیست ، بهانه ای است برای عقده گشایی . «سید علی» این روز ها را می دید . شما مو می دیدید و او پیچش مو . پیچیدگی فتنه امروز را . همیشه کار علی بعد از محمد سخت تر بوده است . طرف علی، ابو سفیان نیست . «طلحه الخیر» است . باز هم می گویم اینهمه «ماهواره» حریف این «ماهپاره» نمی شوند . چون خداوند پشت ماه ماست .

از آیت الله بهجت (قدس سره الشریف) پرسیدند :

این سید علی برای رهبری جوان نیست ؟ فرمودند : یکبار گفتیم علی جوان است کمرمان شکست … ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آقای اوباما

اگر می خواهی بدانی ما چقدر ولایت فقیه را دوست داریم وصیتنامه پدرانمان را بخوان شما اینهمه در عراق و افغانستان تلفات دادید . اگر مردید وصیتنامه کشته های تان را رو کنید . «سیندی شیهان» مادر یکی از هزاران نفله ی شما در جریان جنگ طلبی های دایمی شماست ولی معتقد است بچه اش برای هیچ و پوچ به هلاکت رسیده است . اما من در نظام مقدس جمهوری اسلامی مادری می شناسم که پنج شهید در راه اسلام داده است و وقتی به دیدار خامنه ای می رود ، شرمنده است که دیگر فرزندی ندارد تا تقدیم ماه کند .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

استاد شهید مطهری :
از کودکی این سوال برایم مطرح بود که”چرا قطار تا وقتی  ایستاده است کسی به او سنگ نمی زند…اما وقتی قطار به راه افتاد سنگ باران می شود؟!
این معما برایم بود که بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم دیدم این قانون کلی زندگی ما ایرانیان است که هرکسی و هر چیزی تا وقتی ساکن است مورد احترام است.
تا ساکت است مورد تعظیم است اما همین که به راه افتاد و یک قدم برداشت نه تنها کسی کمکش نمی کند بلکه سنگ است که به طرف او پرتاب می شود و این نشانه یک جامعه مرده است ...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

علامه حسن زاده آملی :
سینه خود را شکافتم ، به هر جای آسمان رفتم این سید ( خامنه ای ) را دیدم ....

باید قنبـــــــر حضــرت خامنـــــــــــه ای کبیــــر بود ...

انقلاب اسلامی و محاسبات سلفی گری

«ولایت»، تنها برای پیروان، «نور مبین» است و ولایت‌پذیری، دین عمیق است. سطحی‌نگران چه دیندار باشند و چه دین‌ستیز به کار «انقلاب اسلامی» نمی‌آیند.

«ولایت»، تنها برای پیروان، «نور مبین»  است و ولایت‌پذیری، دین عمیق است. سطحی‌نگران چه دیندار باشند و چه دین‌ستیز به کار «انقلاب اسلامی» نمی‌آیند.
میزان تاثیرگذاری رفتار دیندارانه اگرچه از میزان علم و معرفت دینی ناشی می‌شود ولی زمانی عمق پیدا می‌کند که با عبودیت خالص همراه باشد. ولایت برای اهل عبودیت نور مبین است... و علم و عمل سطحی‌نگران، چه کم و چه زیاد، حجاب این نور آشکار است. عده‌ای با اینکه به ظاهر، دیندارند ولی درک عمیقی از «دین» ندارند، فلذا از دین به صورت حداقلی استفاده می‌کنند ( وتا جایی با دین همراه و همدل هستند که دنیای آنان را آباد کند و یا دست‌کم خراب نکند.) اینان بالتبع به درد ایجاد «تحول‌حداکثری» نمی‌خورند. انقلاب اسلامی، تحولی حداکثری بود که از ایمان پنهان در درون جامعه ایرانی آغاز شد و این ایمان پنهان، تاثیرگذاری عمیق داشت (زیرا با عبودیت خالص همراه بود...) و این ایمان پنهان را سطحی‌نگران (چه دین‌ستیز و چه دیندار) هیچگاه درک نمی‌کنند.
افراد سطحی، چون ایمان به غیب ندارند، به سطوح نظاره می‌کنند و در استبداد پهلوی‌ها و در عیاشی عریان غرب‌زدگان و در تاراج مال و آمال ملت و درغارت فرهنگ و اقتصاد ایران، «ایمان‌پنهان در لایه‌های جامعه ایرانی» را نمی‌بینند.... و آنچه را افراد سطحی (چه عالم و چه عامی) نمی‌بینند، خمینی کبیر(ره) به برکت «ولایت» و به چشم ژرفاگر و خدابین می‌بیند... رهبر الهی، توانست این ایمان مستتر را بشناسد و به همین ایمان‌ها اعتماد کرد و با همدلی مردم (که جنود خدا هستند) طاغوت‌ها را به خاک مذلت نشاند...
***
افراد سطحی، نه تنها به درد تحول عمیق نمی‌خورند بلکه گاهی (و گاهی همواره!) به شدت، مضرند، زیرا «نورمبین» تنها و تنها به کار پیروان ولایت می‌آید ولاغیر. همانگونه که این نور آشکار، جز به چشم ولی‌شناسان روشنایی ندارد، هیچ عزتی را نمی‌توان به غیراهل ولایت (که جنود  بی‌باک الله هستند) تصور کرد. این سنت لایتغیر الهی است: «عزت در عبودیت محض است.» و البته عبودیت، جهاد فی‌الله است (آن‌سان که عبادت، جهاد فی‌سبیل‌الله است.) جنود خدا، هیچ گاه سلاح خویش را برزمین نمی‌گذارند. ذلت سطحی‌نگران را نسبتی با عزت ژرف‌بنیان نیست. آنکه عزت را از خانه طاغوت‌های زمانه‌اش بجوید، به خاک مذلت خواهد نشست... و این سنت‌الهی را در سرگذشت اهل کوفه بارها خوانده‌ایم. آنکه با علی علیه‌السلام بیعت نکند ناچار باید به پای حجاج ثقفی‌ها بوسه بیعت بزند! دینداران سطحی، «مخزن‌الاسرار» طاغوت‌های زمان خودند.
***
انقلابی بودن در مکتب اهل ولایت براساس تقوا و نظم است نه غنیمت‌طلبی و قواعد سخت‌گیرانه! دراین مکتب از انقلابی بودن به «جهاد» تعبیر می‌شود. جهاد با ریشه‌ها سروکار دارد نه با سطوح. ذلت سطحی‌بودن از ساحت انقلاب اسلامی به دور است. انقلاب اسلامی سطحی نیست (نمی‌تواند باشد). «وجاهدوا فی‌الله حق جهاده» امر قرآن عزیز به جهاد (آن گونه شایسته جهاد فی‌الله است) نیازمند علم ژرف و عمل عمیق است، یعنی وجود نگاه حداکثری، جنود خداوند مسلح به اشک است، زیرا عزت محض را درعبودیت می‌داند، پس هیچگاه سلاح خویش را برزمین نمی‌گذارد.
خطابه‌های حماسی زینب‌کبری علیهاالسلام در کوفه (که نمایشگاه دینداری سطحی بود) و خطبه‌های آن قهرمان بی‌مانند در شام (که پایتخت بی‌دینی عمیق بود) نشان داد که «اشک» (که سلاح اهل عبودیت است) سیاسی‌ترین تحول عمیق را پشتیبانی می‌کند، زینت حیدر، با فتح‌الفتوح خویش ثابت کرد راه پیروزی خون بر شمشیر، از اشک می‌گذرد. انقلاب اسلامی ایران ارثیه‌ای مبارک از انقلاب اسلامی عقیله بنی‌هاشم علیهاالسلام است زیرا معلوم شد با دینداری عمیق، جنود خداوند، فریب کوفه و شام را نخواهند خورد و حق جهاد را تا تبدیل شدن اشک به خون ادامه خواهند داد.
***
سطحی‌نگران (چه عرب و چه عجم) به درد تحول عمیق نمی‌خورند و به کار انقلاب اسلامی نمی‌آیند و گاه به شدت، مضرند، آنگونه که از مدینه یازده هجری تادمشق هزار و چهارصدوسی‌وپنج هجری، نمونه‌های فراوان تاریخی را برای عبرت در اختیار داریم! آنانکه «حسین» علیهالسلام را هنگام خروج از مکه، نصیحت(!؟) می‌کردند، دچار بیماری «سطحی‌نگری» بودند. این بیماری، انگار سرایت زمانی و واگیر علمی و عملی داشته است! امروزه دفاع از شرافت انسانی در برابر اکله الاکبادهای تروریست، تنها و تنها از جنود خداوند برمی‌آید. اگر چه چشم تنگ دنیادوست «دبیرکل سازمان‌ملل» جز به خاک مذلت پرنمی‌شود، اما خواهد دید که سلفی‌ها برای همه دنیا و برای همه تاریخ مضرند زیرا سطحی‌ترین و سخیف‌ترین اندیشه را نمایندگی می‌کنند. اندیشه‌ای که راضی به بیعت با دست خدا نیست و برای بیعت بر پای حجاج ثقفی‌ها، نیمه شب به در خانه طاغوت می‌رود!!
***
سلفی‌گری با تمام محاسبه‌های منافقانه‌ای که برای کودتای سقیفه بنی‌ساعده کرده بود، از نقش فاطمه علیهاالسلام در دفاع از ولایت غافل ماند و دیدیم این غفلت، اشک‌ سیاسی فاطمه علیها‌السلام را تحمل نکرد و اشک به خون بدل شد!
***
روح خدا(ره) ژرف‌نگر بود و به چشم خدابین، ایمان پنهان در لایه‌های جامعه را آشکارا دید و با تکیه بر جنود الله، طاغوت را به خاک مذلت نشاند. سطحی‌نگران (چه روشن‌فکر و چه متحجر) به کار انقلاب اسلامی نمی‌آیند. سلفی‌گری 1435 هجری، روی دیگر سکولاریسم 2014 میلادی می‌باشد همانطور که کوفه «مخزن‌الاسرار» کاخ خضرا بود. معاویه، سکولارترین سلفی تمام تاریخ است، به همان دلیل که تحمل اشکهای فاطمه علیهاالسلام برای افراد سطحی سخت است! قهرمان بی‌مانند انقلاب اسلامی کربلا بانویی است که کاخ خضرای سکولاریسم را با سلاح اشک فتح کرد. سلفی‌های سعودی-یهودی برای بازپس‌گیری شامات باید اشکها را بدل به خون کنند... و اشکهایی که به خون بدل شده است، حق جهاد را ادا می‌کنند. دفاع از حرم قهرمان، انقلاب، «جهاد فی‌الله» است و سلفی‌گری از ژرف‌نگری روح خدا(ره) چه می‌داند!؟
***
ژرف‌نگری روح خدا(ره) را نسبتی به افراد سطحی نیست: «ما اگر از آمریکا و شوروی و صدام بگذریم هیچگاه از «عربستان» نخواهیم گذشت....» برادر خوانده‌های ملک عبدالله سعودی، چون اهل بیعت با «سیدعلی» نیستند، به پای حرامزادگان صهیونیسم بوسه بیعت خواهند زد...
ژرف‌نگری روح خدا را در شناخت ریشه‌ها می‌توان دید؛ عبودیت خالص، چشمه‌های حکمت را از قلب سلیم او به زبان مبارکش جاری «می‌کند.» (مضارع بودن فعل، دلیلی است بر استمرار این فیض الهی در عصر ما... ما سیدعلی را نه «خمینی دیگر» بلکه «خمینی» می‌دانیم...) ولی خدا به جنود بی‌باک خویش آموخته است که سلفی‌گری و سکولاریسم دو روی یک سکه‌اند زیرا مرامنامه حقیقت آنها اشتراک حیرت‌آوری دارد: هر دو به تخریب دین و دنیای مستضعفین جهان به نفع فرعونها می‌پردازند. حماقت سلفی‌ها در حکمرانی ابلهانه‌اشان بر سرزمین‌های نفت‌خیز هویداست. (دل سپردن دولت مرسی به سعودی‌ها و آمریکا و پایمال شدن خون مظلومان مصری و انحراف انقلاب، قابل پیش‌بینی بود... هرچند هنوز امید وجود دارد.) سلفی‌های ظاهرپرست و سکولارهای ضدباطن، هر دو چهار نعل در جبهه صهیونیسم می‌جنگند و به قصد تخریب دین و دنیای مظلومان عالم، جنایت می‌کنند و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون...!
***
عصر ما، عصاره همه اعصار است. پیچیدگی فتنه آخرالزمان را در این دوره عجیب ناظر و شاهدیم و حجتی برای «بی‌طرفی» نداریم. وقتی برادران مظلوم اهل سنت را می‌بینیم که آبرویشان به دست وقیح‌ترین گرگهای جگرخوار به باد می‌رود... وقتی شیعه‌کشی، افتخار سرویس‌های امنیتی سعودی/ یهودی شده است... وقتی دبیرکل چشم تنگهای دنیادوست، کمترین احتمال وجود شرافت را از خود دور کرده است... وقتی ادب دیپلماتیک عصاقورت داده‌های فضاهای غیرمجاز، ایجاب می‌کند به حرمله‌های زمان لبخند بزنند... وقتی در مسابقه مقاومت‌ستیزی، یقه سفیدها نعل وارونه می‌زنند و... پیداست عصر ما، عصاره همه اعصار است!
***
خطبه‌های قهرمانانه زینب‌کبری علیها السلام در مقابل کاخ سفید و سازمان ملل، با صدای روح خدا و سیدعلی به گوش می‌رسد، هرچند افراد سطحی (چه مسئول و چه غیرمسئول) با هیاهوی رسانه‌ها بخواهند پیام کربلا به گوش مستضعفین نرسد. عصر ما به برکت انقلاب اسلامی عصر اباعبدالله علیه‌السلام است. «لایوم کیومک یا اباعبدالله» اشکها، سلاح جنود خداست و اهل این مکتب هیچ گاه سلاح واجب را بر زمین نمی‌گذارد.
 عصر ما، عصاره همه عصرهاست، زیرا صاحب عصر(عج) ما عصاره همه نبوت‌ها و ولایت‌هاست. همو که می‌فرماید: ای حسین! ای که در تمام خیرها، اثر انگشت اراده تو دیده می‌شود! ای حسین! ای که پرچم انقلاب را به دست خواهر قهرمانت داده‌ای... هیچ گاه فراموش نخواهی شد! «روز و شب برایت اشک خواهم ریخت، اگر این چشمه بخشکد برایت خون خواهم گریست» که خون همیشه بر شمشیر پیروز است.

یکی از اهل کراماتِ تو «شاه‌آبادی»ست

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، امروز چهارم ربیع‌الثانی، سالروز میلاد باسعادت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) است که به سال 173 هجری قمری در مدینة النبی(ص) دیده به جهان گشود. نسب‌اش با چهار واسطه به امام حسن مجتبی(ع) می‌رسد و مدت 79 سال عمر بابرکت وی با دوران امامت چهار امام معصوم یعنی امام موسی کاظم(ع)، امام رضا(ع)، امام جواد(ع) و امام هادی(ع) مقارن بوده و از دریای معارف ایشان فیض برده است. وی از بزرگترین محدثان و علما و زهاد و عباد عصر خود بوده است. خفقان دوران عباسی و دشمنی سختی که با علویان روا می‏داشتند، عبدالعظیم را به هجرت به ری واداشت و سرانجام در نیمه شوال سال 252 در 79 سالگی در همانجا رحلت کرد و مدفون شد.

 

زیارت بارگاه حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) جزء سیره و برنامه‌های علما و مراجع بزرگ، به‌ویژه مراجع تهران از جمله آیات عظام خوانساری، مجتبی تهرانی، مجتهدی تهرانی و خوشوقت بوده است. در عظمت زیارت ایشان همین بس که در روایات زیارت این حرم مقدس برابر با زیارت امام حسین(ع) شمرده شده است.

به مناسبت سالروز ولادت حضرت سیدالکریم(ع)، احمـــــــد بابایی ، نویسنده و شاعر آئینی قطعه شعر منتشر نشده‌ای در اختیار خبرنگار تسنیم قرار داده است:

السلام علیک یا سیدناالکریم و ابن الکریم

اهل دل با مژه‌ات صف‌شکنی می‌سازند
آشنایان تو با بی‌وطنی می‌سازند

نام تو گر که زند موج، جگر چاک خورَد
از دل سنگ، عقیق یمنی می‌سازند

زخمِ پوشیده، اگر بر دلِ نرمت زده‌اند
کربلا، زخم شما را علنی می‌سازند

کربلا گفتم و دیدم که هزاران چون من
به «ری» و «عبدالعظیم حسنی(ع)» می‌سازند

ای بنازم به چنین سفره که دلبر چیده است
قبر اولاد حسن(ع)، کرب و بلا گردیده است

 

خرج کردم ز تو اما به کسی دم نزدی!
سفره‌ی نام تو وا کردم و برهم نزدی!

چشم‌های تو نیاورد به رویم که کی‌ام!
ادعا کردم و یک بار به رویم نزدی!

خواستم بار گذارم به غزل، دیگ جنون
زشتی‌ام دیدی و از حقِ نمک، «هم نزدی»!

با همه بی‌هنری، خواب تو را می‌بینم
ای به قربان دو ابروت، به طاقم نزدی

***

گوشه‌ی دنج حرم خواستم از دلبر، داد!
آمدم لال و پسندید و لبی دیگر داد

پلک آوردم و جاروکش این خانه شدم
گِلِ خشکی شدم و باز دم او پَر داد

دام نینداخته، جَلدش شده‌ام، شکر خدا
غرق مضمون عطش گشتم و شعری تر داد

دیر اگر آمدم از روضه، مرا منع نکرد
«اشکِ» او، اجرِ مرا زودتر از «محشر» داد

گردن از دِینِ کراماتِ شما کج شده است
مزد بیکاریِ ما را ز همه بهتر داد

هرکجا می‌روم از برکت تو می‌گویند
پای این سفره‌ی احسان تو باید سر داد

هیچ جا وقتِ عزا گریه‌ی تهران نشود!
کرَمِ توست که بر ما دلِ ابری‌تر داد

شهر تهران، بَلدِ اشک و غم و سینه‌زنی ست
این هم از مرحمتِ عبدالعظیم حسنی(ع) ست

حافظ، آشفته شود بین غزلخوانی‌ها
بیدل، آئینه پرستیده ز حیرانی‌ها

رونق سجده در این شهر، دلیلی دارد
مُهر شد نام تو بر سر درِ پیشانی‌ها

«شهر ری»، صورِ گرفتاری مسلم بزنند
برکت ریخته در گریه ایرانی‌ها

***
همه را با سرِ زلفت گرهی در کار است
احتمالی که ضعیف است از این گل، خار است

هر ستون، در حرَمت، آینه هر آینه، آه
پشت هر آینه‌ای تکیه ی یک دیوار است

من به دیدار کریم آمده‌ام، سودا نیست
گرچه دور حرم از چند طرف بازار است

چشم پوشیدی و آسان شده کارم اما
چشم پوشیدنم از لطف شما دشوار است

میل، اگر میل تو باشد به خداوند رسیم
آنچه البته بعید است ز ما انکار است

خاک این شهر ندارد اثر رفع عذاب
ای فدای قدمت، پای شما در کار است

رسم دیوانگی‌ام، سنّتِ مادرزادی ست
یکی از اهل کراماتِ تو «شاه‌آبادی» ست

هرکه در آینه‌ها اهلِ نظر شد خوب است
هر که عمرش سرِ دیدارِ تو سر شد خوب است

از سه تا زاویه، عیسی به نماز آمده است
لبِ تثلیث، اذانگوی دگر شد خوب است

چون معما لبِ من، حل شده در پای ضریح
بوسه و نقره، اگر شیر و شکر شد خوب است

در پسِ آینه، استاد ازل گفت: بگو!
طبعِ من طوطی باغِ تو اگر شد خوب است

استخاره است زیارت! تو جوابت «خیر» است!
پس نگو عاقبتم ختم به شر شد خوب است

«هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله»
کربلا گفتم و چشم همه تر شد خوب است

در جوانی ز غم جدّ شما پیر شدم
شب زلفم به همین سایه، سحر شد خوب است

روز و شب در حرمت، بزم عزاداران است
«فلسفی»، واعظ و «علامه»، مصیبت خوان است

گرچه پیش نفسِ شهر، هوا نیز پس است
دمِ همسایه‌ی ما گرم که صاحب نفس است

سرِ صبحی به سرم زد که به پابوس رسم
شکر حق، صید کرامات تو در تیررس است

بین احباب، به آداب چه حاجت، وا شد
به هواداری تو هرچه حباب هوس است

آنکه پنداشت تو زندانی غربت هستی
دید بیرون ضریح تو سراسر قفس است

ارنی گفتم و آئینه به دستم دادند
بی سبب نیست که موسی پیِ طور و قبس است

هرچه مشتاق تو بودیم نگفتی «کافی ست»
هرچه محتاج تو بودیم نگفتی که «بس است»

کسی از فیض تو محروم نباشد زیرا
آنکه محروم شده از کرَمت «هیچ کس» است!

عرض کردم که دلم کرب و بلا می‌خواهد
گفت: «شاه عبدالعظیم حسنی(ع)» هست، بس است

ای بنازم به همین سفره که دلبر چیده ست
قبر اولاد حسن(ع)، کرب و بلا گردیده ست


منبع: خبرگزاری تسنیم

خاطره شهید "حسان اللقیس" از شهید "حسین انیس ایوب"

27 سال پیش، شبی در بیروت، پاپیچ حاج حسان شدم تا از شهید عزیز "حسین انیس ایوب" (معروف به ربیع. همان که عملیات پهپاد حزب الله بر آسمان فلسطین اشغالی با یاد و نام او انجام شد) که بسیار دوستش می داشتم و شهادتش بدجور تکانم داد، برایم بگوید؛ و گفت.
فقط قول گرفت بدون ذکر نام او منتشر شود. کپی دستنوشته ربیع را هم که خواست بدهد، نام خودش را از آن پاک کرد.

 

سرانجام مهر 1375 بدون ذکر نام حاج حسان، خاطره او را بازنویسی کرده و در هفته نامه فرهنگ آفرینش منتشر کردم. چون از علاقه حاج حسان به ربیع خبر داشتم، وقتی در بیروت صفحات منتشر شده و مزین به تصویر ربیع را به او دادم، گل از گلش شکفت.
با شنیدن خبر شهادت حاج حسان، یاد دستنوشته شهید ربیع افتادم. حیف که وقتی خواست کپی آن را بدهد، اسم خود را از آن حذف کرد.

دیگر دیر شده بود. می خواست برود. خیلی عجله داشت. با همه روبوسی کرد و وداع. بغض گلویم را می فشرد. نمی توانستم لب بگشایم و چیزی بگویم. خیلی به خودم فشار آوردم. دستش را که جلو آورد، در دستانم فشردم، صورت بر صورتش نهادم و روی چون ماهش را بوسه باران کردم. اشک امانم نداد و سرازیر شد. شانه های مان خیس شد از گریه.
سرانجام از یک دیگر جدای مان کردند. خواست که از در اتاق بیرون برود. صدایش کردم:
- ربیع ... ربیع ...
برگشت. نگاهش خیلی عجیب بود. یک آن آتشی برجانم سرازیر شد. زبانم بند آمده بود. بریده بریده گفتم:
ـ حالا که داری می ری، این دم آخر خواسته ای و کاری نداری که برات انجام بدم؟
نگاهش را به زمین دوخت. اشک شوق از دیدگانش بیرون جهید. برگشت؛ اسلحه را کناری گذاشت و دست در جیب برد؛ کیف پولش را همراه با مدارک به طرفم دراز کرد، گرفتم، نگه داشتم؛ منظورش را نفهمیدم. لحظه ای بعد تکه ای کاغذ از روی میز برداشت، قلم، خودکار خواست. دادم. خیلی سریع و تند سرش را پایین برد روی کاغذ و چیزی نوشت.
خیلی سریع نوشت. نتوانستم بخوانم. تکه کاغذ را تا کرد و در کف دستم گذاشت. خندید و گفت:
ـ این هم همه خواسته من از دنیا. وقتی خبرم اومد، بخونش ...

 

آن شب بچه ها، هرکدام در گوشه ای نشسته بودند. از شهدا می گفتند. بیش تر از همه از ربیع صحبت بود. از خنده هایش، از شوخی هایش و از شجاعتش. آنها که دیده بودند از کاری که کرده بود تعریف می کردند.

ناگهان یاد نوشته افتادم. سریع دست در جیب بردم. کسی حواسش به من نبود. خیلی با احترام و تقدس، کاغذ تاشده را بیرون آوردم. باز کردم. آن چه که دیدم، خیلی برایم عجیب آمد. این بود همه خواسته یک رزمنده، لحظاتی قبل از شهادت:

 

به حاج حسان ( حفظه المولی)
خواهش دارم از تو که یک روسری سفید برای خواهرم زهرا بخری و یک اسباب بازی نیز برای برادرم عباس بخری.
ثواب برای توست
پول در کیفم است
ربیع

منبع : وبلاگ خاطرات جبهه (حمید داوودآبادی)

خواهری مثل تو را هر که برادر باشد

موج را از دل دریا زده غارت کردید

خودتان را شب آئینه زیارت کردید!

چه کسی مثل تو از عقل، جنون می گیرد

از رگ چشم تحیر زده، خون می گیرد

چه کسی مثل تو شمشیر ز رو می بندد

نفس قافیه با بغض گلو می بندد

یوسف انگار نه انگار به چاه افتاده

زیر شمشیر شما معرکه راه افتاده

آبرویش به همین پیکر بی سر باشد

خواهری مثل تورا هرکه برادر باشد

راهها همسفر هر شب و روزند مرا

بجز از آبله، پاپوش ندوزند مرا

نان توداری من را غمتان آجر کرد

چنته خالی من چوب خطم را پر کرد

دل به دل راه نبرده است مگر در روضه

چشم من آب نخورده است مگر در روضه:

 

*

 

مروه، آئینه ما بود و صفا، آئینه...

زده بر سینه ی خود سنگ خدا، آئینه...

روزی روضه خود، گوشه چشمش دیدم

کی فراموش نموده است مرا آئینه !؟

دست آه تو مگر شانه کند همچو نسیم

گر سر نیزه کند زلف رها آئینه...

لاله ی فاطمه بر نیزه نظر کمتر کن

دو برابر بشود داغ تو با آئینه

هرکجا می نگرم روی خداوندی هست

مگر افتاده ز دستان شما آئینه !؟

«در نظر بازی ما ... » مثل حسن، مثل حسین...

زینب آورده به همراه، "دوتا آئینه"

معجر عمه آئینه سلامت باشد

تکه تکه است اگر روی عبا، آئینه

نیمه شب در دل گودال ندیدی جز حُسن!

... می زدی هرچه صدا : «آینه! یا آئینه!»

... تو خمیدی و شکستی و شنیدی ناگاه

از رگ پاره صدایی که : «بیا، آئینه!»

رنگ اجمال به تفصیل تماشایی شد :

«کربلا، آینه» و «کرب و بلا، آئینه» ...

*

شد ردیف آینه، تصویر ز مولا دارد

با همین قافیه تا چند غزل جا دارد!

 

 

 

(برشی از غزلمثنوی مطول)

اثر دوست و شاعر عزیز و محترم و گمنام : حاج احمد بابایی (وبلاگ زلآلود)

صلح نامه حضرت حسن جان اروحنا فداه

۲۵ ربیع الاول ؛ سالروز صلح پر افتخار ؛ عزتمند ؛ غرورآفرین و مصلحت آمیز معزالمومنین حضرت حسن جان ارواحنا فداه با معاویه ی ملعون است که به اختصار مفادی از عهدنامه ای را که هرگز توسط بنی امیه حتی برای لحظه ای اجرا نشد و قاطبه آن قوم لعین برای آنی به آن متعهد نبودند بیان می کنیم :

حسن بن علی بن ابیطالب با معاویة بن ابی سفیان صلح کرد که حسن متعرض معاویه نگردد به شرط آنکه او در میان مردم به کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و خلفای شایسته عمل کند به شرط آنکه پس از خود هیچکس را برای امر خلافت تعیین ننماید و مردم مسلمان، خود با شورا خلیفه تعیین کنند؛ و شرط کرد که مردم در هر کجای عالم که باشند از شام و عراق و حجاز و یمن از شر او ایمن باشند و جان و مال و زنان و اولاد شیعیان علی بن ابیطالب از معاویه در امام بماند. و نیز بر معاویه شرط شد که برای حسن بن علی و برادرش حسین و سایر اهل بیت و خویشان رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم مکری نیندیشد و آشکار و پنهان ضرری به ایشان نرساند و هیچ‌کس از ایشان را در هیچ کجای زمین نترساند؛ و شرط شد که دیگر علی را در قنوت نماز لعن نکنند چنان‌که تاکنون می‌کردند. خدا و رسولش بر این صلح‌نامه گواه گرفته شدند و عبدالله بن الحارث و عمرو بن ابی سلمه و عبدالله بن عامر و عبدالرحمن بن سمره بر آن شهادت دادند.»

در بعضی از منابع تاریخی، این مفاد هم در صلحنامه ذکر شده است:

  • خلافت پس از معاویه برای حسن و سپس برای حسین باشد.
  • حسن مجبور نباشد معاویه را امیرالمومنین بنامد.
  • معاویه هر سال دومیلیون درهم برای حسن علیه السلام بفرستد.
  • حسن هر سال 5 میلیون درهم از بیت المال کوفه بردارد تا آن را برای کمک به شیعیان وفقرای شیعه به مصرف برسانند.
  • معاویه برای بازماندگان شهدای جنگ جمل و صفین از سپاه علی علیه السلام یک میلیون درهم از خراج و مالیات زمین‌ها و دارابگرد خرج کند.

ایام آخر ماه صفر

دختر بدرالدجی امشب سه جا دارد عزا 

گاه می گوید پدر ، گاهی حسن ، گاهی رضا

اقامه عزا در چهارشب پایانی ماه صفر 1435

.

از دوشنبه 9 دی ماه 1392 تا شب جمعه ، شب اول ربیع    از ساعت 20

خیابان ابوذر ، خیابان 16 متری حسنی ، میدان گلچین ، کوچه جهانیان

.

هیئت حسن جان ارواحنافداه

.

دهه اول محرم الحرام

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام


عزاداری دهه اول محرم الحرام تحت لوای هیئت حسن جان ارواحنا فداه

از شب اول محرم  ساعت 21

ابوذر ، میدان گلچین ، پشت مسجد امام(ره) ، پلاک 11


مراسم سیاه پوشان

مراسم معنوی سیاه پوشان محرم الحرام


سخنران : شیخ مرتضی بابایی


زمان : جمعه 10 آبان 1392       ساعت 18

مکان : جاده تهران ـ شهریار، سعیدآباد، خیابان شهید چهاردوری حسینیه آذربایجانیها



هیئت حسن جان ارواحنا فداه

مراسم استقبال از محرم

صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
.

مراسم استقبال از محرم الحرام

با شعر خوانی : محمد سهرابی ، احمد علوی ، وحید قاسمی ، احمد بابایی و ...

با نوای زلال حاج حسن خلج
.

زمان : پنج شنبه 9 آبان 1392     ساعت 15
مکان : فلکه دوم صادقیه ، بلوار فردوس ، بعد از چهارراه مخابرات ، فرهنگ سرای فردوس
.

هیئت حسن جان ارواحنا فداه

.


چارفصل

 

هو الحبیب

 

به همت دوستان وبلاگی به نام " چارفصل "

 

برای انتشار اشعار و دست نوشته های احمد بابایی

ایجاد شده است.

 

از شما جهت بازدید دعوت میگردد

 

لطفا برای مشاهده اینجا کلیک فرمایید

... و امّا نورِ سیاه!

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

... و امّا نورِ سیاه!

خادم زحمت کش هیئت حسن جان ارواحنا فداه، نام «سیاه» را برای وبلاگ جدیدش انتخاب کرده است. بی خود و بی جهت یاد آیه ای از کلام خداوند متعال افتادم که فرمود: «وَلا تَلبِسُوالحَقَّ بِالبَاطِل» ترجمه ناشیانه اش آن است که «حق را به لباس باطل نپوشانید.» چهارشاخ اهالی روشنفکری هوا می رود از اعجاز نبوی. چطور!؟

ببینید! تا بوده، تصور اندیشمندان به این سمت میرود که نفاق، همیشه باطل خود را به حق پوشانده است و زهرش را شکلات پیچ، تحویل خلق الله داده است. شاهد می خواهید؟ شاهد، نقدِ نقد : آنجا که خوارج، در صفّین دست به کارِ فتنه شدند و ابوموسی اشعری، به حماقت کوفی ها، حَکم بین حق و باطل شد و داستان تلخ آن انگشتریِ «عمروعاص-نشان!» پیش آمد... ؛ خوارج چه کردند؟ مدتی نگذشت که با شعار «حُکم از آن خداست» ، نهروانی از چشم های از کاسه درآمده ساختند. مظلوم اول امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمود: «کَلِمهُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا البَاطِل» ترجمه ناشیانه اش این که: «شعار خوارج، سخن حقی است که آنها اراده ی باطلی از بیان آن دارند...» همین یادآوری کفایت می کند برای ادعایی که عرض کردم: «چهارشاخِ روشنفکری از شنیدن آیه «لاتَلبِسوُالحَقّ بِالبَاطِل» هوا می رود...! »

فهم اینکه منافقین و یا کفار، با ریا و حیله، باطل را به شکل و لباس حق به خوردِ خلق الله بدهند راحت است، اما اینکه مبادا «حق را به لباس باطل نپوشانید» ... قبول کنیم که آدمیزاده دچار سردرگمی ذهنی می شود...!

سخن گفتن از رفعت سیاهی رخت و عظمت بساط عزاداری آل الله، حق است و واقعاً نیازی نیست که این حق را با هزار رنگ و لعاب غیر الهی و باطل بپوشانیم و یا کتمان کنیم! نام «سیاه» برای وبلاگ برادرمان، دانسته و ندانسته، اشاره ای گذران و مخفی است به اینکه باید حق را لباس حق پوشاند. لباس حق باید جنسِ حق و اندازه (قدرِ) حق و لحن و شیوه و کیفیت (مُدِ) حق و رنگِ حق داشته باشد و رنگ حق، همان «صبغه الله» است که به فرمایش خداوند متعال جل ذکره «... اَحسَنُ مِنَ اللهِ صِبغَه» است.

میرزا اسماعیلِ دوست داشتنی میفرمود: «رنگ خدا، سیاه است!» به توضیح مختصر اینکه بالاترین و شریفترین نور، نور سیاه است. به اشارتی ناشیانه عرض میکنم: رنگ رسمیِ مصیبت، نه تنها در فرقه ی ناجیه ی شیعه، بلکه در اغلب مکاتب و فِرَق، سیاه است. خدا در کلام خویش می فرماید: آنگاه که به بنده، مصیبتی می رسد میگوید «انَّا لله و انا الیه راجعون» البته نیاز به توضیح اضافی نیست که شاهکارِ کلام آنجاست که رندانه می فرماید: (تنها و تنها) آن مخلوقی رجعتش به سوی خداست که ازآنِ خدا باشد وگرنه واضح است که «الشّقیُّ شَقیُّ فی بطن اُمِّـه»...

رجعتِ ظالم، به سوی خدا نیست. زیرا خداوند اهل ظلم نیست. برگشت ظالم به «غَضَبٌ مِنَ الله» است. واضح تر آنکه رجعتش به ظلم خویش است. ظلم، ظلمت است. تاریکی است. تاریکی، عدمِ نور است نه سیاهی. نور، خداست! «الله نور السموات والارض» مگر در دایره رحمت الهی، جایی هست که الله نباشد؟ مگر می توان تصور کرد که خلقی در این هستی پهناور، شامل حکومت الله نیست؟ بی جهت و بی راه نیست که شب های آدینه در دعای خضر می خوانیم «ولا یمکن الفرار من حکومتک...» آنها که از خداوند متعال و یا از شمول حاکمیت نامتناهی اش در خلق، فرار می کنند در حقیقت، از رحمتِ الله به غضبِ الله فرار می کنند. به تعبیری دیگر، به ظلمت خویش، زُل می زنند. یعنی هضم در ظلمت خویشند. (نوعی تکبر اومانیستی!) قائل شدن به کبریای ابلیسی خویش، همان گناهی است که امّ الخبائث و ابوُالمعاصی است: ذات تمام گناه های بعدیِ تاریخ هستی... بی جهت و بی راه نیست که در آموزش های معرفتی ما استعاذه، قبل از بسم الله است! بی دلیل نیست که صبح و شام باید «اعوذ بالله من غیر الله» بگوئیم. حتی قبل از قرائت قران، استعاذه باید خواند. می بینی که حقیقت استعاذه، پنجه در افکندن با ابلیس نیست بلکه ، «فرار» است! فرار از غیر خدا به خدا...

استعاذه فرار از حماقت به سوی عقل است. استعاذه فرار از ولایت شیطان به سوی ولایت محمد و آل محمد علیهم صلوات الله و فرار از ظلمت به نور است. در سیر و صیرورتِ نورانیه، اولین منزل، بیداری است، بیداری، در فجر! مقامِ یقظه، بابُ السّلامِ حرم الهی است... «سلامٌ فیه حتّی مطلع الفجر» فجر، در تاریکی پایان شب قرار دارد.

می بینی که در هنگام طوفانی وضعِ حملِ والفجر (نور عاشورا) سرخیِ غربتِ «رَبُّ الفَلَق»، مشرق و مشارق را فرا می گیرد و زیر لب بی اختیار می گوئی«اَعوُذُ بِرَبِّ الفَلَق!»

صاحب و مصاحب «مطلع الفجر» می فرماید: آنقدر در مصائب جدّ غریب خویش خواهم گریست که اشک هایم لباس ِ سرخ خون بپوشد...

در سیر و صیرورت نورانیه، منازل بعدی «زرد» و «کبود» و «سبز» و دوباره «سرخ» است و آخرین نور، (که از قضا، بالاترین و شریف ترین نورنیز می باشد...) «نور سیاه» است. که حقیقت نباءالعظیم و قیامت است. نورسیاه، حقیقتی است که به خویشتنِ خویش می فرماید: «لِمَنِ المُلک، الیوم!؟» و پاسخ می شنود: «لله... الواحد القهار...!!»

«نور زرد»، حقیقت محمدیّه است. اشاره به روزگاری که تمام نبوت ها و رسالت ها و تبلیغ ها و رنج ها در شریعت بی شکست خاتم الانبیاء عالمگیر خواهد شد... به ظهور خاتم الاوصیاء...

«نور کبود» ، حقیقت عصمت فاطمیّه است. که به حُکمِ ذوالفقار، عبودیت با لعن بر قاتلان آل الله و سبّ سقیفه یکی می شود. دیدی که به ضربت یک فیروز (بابا شجاع الدین علیه الرحمه) نُهمِ ربیع الاول، غدیر دوّم شد... منتظر باش تا صمصامُ المنتقم، حقیقت برائت و لعن و غضب و سبّ و خشم و ... را نشان دهد. منتظر باش «کرّارُ غَیرَ فَرّار» بیاید...

«نور سبز» ، حقیقتِ حَسَنیّـه است. یعنی طراوت رویش ولایت. یعنی نشاط عَشَقه در پیچیدگی های تنهایی و بی کسی و حلم و صبر و سکوت و اشک و حوصله و تقیِّه و کوچه و در و دیوار و کوزه و زهر و تنهایی و بقیع و بیت الاحزان و غربت و حُسن و بی کسی و جمال و دلربایی و دلبری و دلفریبی و تنهایی و بی کسی و مظلومیت و تیرباران تابوت و حسادت عایشه، آن بیوه بی شرم و جسارت جعده، آن خبیثه بی حیا و تنهایی و بی کسی و تنهایی و تنهایی و تنهایی و ... آه!

«نور سرخ» که حقیقت حسینیه است. یعنی زمان، در کربلا به پای عشق ایستاده است. ایستاده به احترامِ زینب! ایستاده به خضوع و بُهت در برابر عباس! ایستاده به عظمتِ مصیبتِ «مصیبتِ اعظم» ... ایستاده در حیرتِ گودال و نیزه و شمشیر...

این سرخی، سرخیِ شفق است. سرخیِ قلبی که ذکر می گوید. چاک-چاک است و مطمئن... الا بذکر الله تطمئن القلوب . مُهجه ی قلب شاهنشاهِ گودال نشین، مخاطبِ «یا ایتها النفس المطمئنه» است. نفس مطمئنه، نفس خداست. پس اهل رجعت است. «ارجعی الی ربک!» فرمود: آنگاه که مصیبتی فرا رسد، حسین با لب تشنه چشم در چشم خدا و شمشیر می فرماید: «انالله و انا الیه راجعون»...آری! حسین از اوست و به سوی او بر میگردد...

***

... و اما «نورسیاه»! و من و تو چه می دانیم «نور سیاه» چیست!! نور سیاه، نور شبِ قدر است. کدام لیله!؟ شب قدری که «فاطمه» است...! کدام جلوه ی زهرا !؟ همان جلوه ای که مدینه را نیمه های شب تا معراج ولایت روشن می کرد... بالاترین جلوه تکرار ناپذیر و دائمیِ(!) فاطمه، سلطنت کُلیّه ی الهیّه ی امیرالمومنین روحی فداه است...

... و اما «نورسیاه»! و من و تو چه می دانیم «نور سیاه» چیست!! همگان سائلند (طوعاً و کُرهاً) ... همه «فُقَراءِ اِلَی الله» هستند. مَقام فقر، مُقام سوال است: «عم یتسائلون؟ عن النباء العظیم» نورسیاه، خاتمیّتِ ولایت است. آنجا که عین الله، پرده از چهره ی قیامت بر می دارد و می فرماید : «انا نباء العظیم!!!» ختم ولایت، یعنی تلفیقِ همه انوار. (یعنی آنچه خوبان همه دارند قائم آل محمد عجل الله تعالی فرجه الشریف به تنهایی و یکجا دارد!) یعنی «مَرَجَ البَحرَینِ یلتقیان» یعنی نور جمال و جلال در هم می آمیزد. یعنی خوف و رجا یکی می شود... یعنی حقیقت فاطمه و علی به شکل دو ستون از نور نامرئی، به نفع نور علی در هم تنیده اند... یعنی محشر عظمای الهی. یعنی «علی...»

... و اما «نورسیاه»! و من و تو چه می دانیم «نور سیاه» چیست!! از فلق تا شفق، (از سرخیِ شهادت تا سرخی انتقام!) دوره غیبت و ظهور است. «رَبُّ النّاس» در انتظار حکومت نورُالانوار است. آنجایی که فاطمه «دست عباس» را به دست می گیرد و دست خدا «لواءالحمد» را... آنجایی که ما بیچاره های روضه و آواره های گریه، به حرز «رُقیِه» و به عروج «رُقَیَّه» ، جماعتی سینه چاک و سینه سوخته خواهیم بود برای اثبات «یدالله مع الجماعه»... این حقیقتِ برهنه ی قیامت است! این برهنه شدنِ حقیقتِ مظلوم است: این جلوه نمایی، در گودال، یک جور و در قیامت، جوری دیگری است. در یوم الحشر، همگان (طوعاً و کرهاً) برهنه اند! زیرا قیامت، وقتِ حقیقی، سینه زنی و شور است و اصولاً برهنه شدن سینه زن های هیئتی پای پرچم ها، کنایه ای از برهنگی قیامت است! یعنی به واسطه ی مصائب حسین، هر روز در همین دنیا، بر حسینیها محشر کبرا واقع می شود!

«کل یوم... و کل ارض...»

... و تو! اگر در این دنیا به رغبت، لباس عاریه ی رنگها را نکنده باشی، بی شک این لباس ها و تعلقات، به دست غَسّال و خازِن و مالِک و ... کنده می شوند!! خوش به حال آنکه در همین دنیا، لحظه ای تعلّل نکرده و دیوانه وار به جای دستار، سر را و به جای آستین، دست ها را و به جای لباس، تمام حیثیتِ خود را کنده و به پای حسین انداخته باشد...

دیوانگی، راهگشاست. «حُبُّ الحُسَینُ اَجَنَّنی» نکته بسیار جالب: «جنون»، در معنای ذاتی، «پوشیده شدنِ» عقل است!! برهنگی مجنون، پوششی از نورِ خداست! برهنه شدن در هیئت ها ، بر مبنای برهنگیِ قیامت و جنونِ کربلاست. این جنون، لباسی از «نور سیاه» است.

آمیرزا اسماعیلِ عزیز رحمت الله علیه می فرمود: «آنگاه که شور می گیری و برهنه شده و به سینه ات میکوبی و حسین حسین می گویی، به حلقه ی وسط نگاهی بیانداز! می بینی که میاندار هیئت، نیست که ذکر می گوید بلکه «خدای متعال جل ذکره» پیش از همه برهنه شده و سینه می زند و با گریه داد می زند: حسین... حسین... حسین... حسین... حسین... حسین... » فهم و حظّ بردن از این جملات عجیبی که نقل به مضمون نمودم، بی شک، چشمِ باز و دلِ باز و زبانِ باز می خواهد...

سیاه، رنگِ حیاست. (گفتم حیا... و یاد حضرت رباب علیهاسلام افتادم...!) سیاه، رنگ حیات ابدی است. سیاه رنگِ «نباءالعظیم!» و نورِ «انا نباءالعظیم!!» است... یک بار نه، پنج بار نه، چهارده بار نه، هجده بار نه، هفتاد و دو بار نه، ... نور سیاه، روزی، هزار و یک بار «ارجعی الی ربک» است آنهم «راضیه مرضیه!» (گفتم هزار ویک بار راضیه و مرضیه، یادِ روایتی افتادم که امام رضا روحی فداه نزدیکی های محرم دستور می داد پارچه های سیاه عزای سیدالشهدا را بیاورند و به دست خویش سیاهی عزای حسین را نصب می کرد...)

سیاه، نورِ قیامت کُبراست. نورِ علی است. نورِ فاطمه است. سیاه، رنگِ مصیبت اعظم است. فرمودند: مصیبتی بالاتر از روزگار حسین، خلق نشده است. امامِ ما «حسن جانی ها» به ما آموخت که از «لَومه ی لائمین» نهراسیم و در مقام نشور (یا اگر پا بدهد همان مجالِ شور) جماعتی باشیم از «رقیه ای ها» که در سایه ی «لواء الحمد»، قدم  به قدم با یدالله، رجزخوانی کنیم : «لبیک داعی الله!!!»...

سیاهیِ کتیبه ها و رَخت و بَخت مَجانینُ الحسین و عُشّاقُ الرّقیه، «نور الانوار» است...

دیده ای احرام حُجّاج بیت الله را که از فرط سپیدی، با کمترین آلودگی آبروی حاجی را به حراج می گذارد و نیاز به شستشو پیدا می کند و... دیده ای : اِحرام شیعیانِ ولی الله را در مُحرّم، که بد و خوب را در ظِلّ مغفرت و ستّاریت خویش میگیرد... سیاهی های بساط حسین، مظهر اسم یا ستار العیوب می باشند!

ولی نعمت ما «حسن جانی ها» در آخرین دقایق عمرش فرمود: «لا یوم کیومک یا اباعبدالله» سیاه، رنگ توبه و رجعت و ستاریت و مغفرت است! نور سیاه، نور شفاعت است. نور سیاه، رنگ چادر عصمت الله الکبری است. رنگ معجر زینب ...

نور سیاه، همان هفتاد و پرده ای است که همه ی کربلایی ها را چون معجر زینب علیهاسلام می پوشاند.

 

احمد بابایی (شب نهم رمضان 1434)

یا ساقی العطاشا ادرکنی . . .

توهین به حریم دختر حیدر شد

بی دردی ما را سندی دیگر شد

ای لشگر صاحب الزمان برخیزید

انگار دوباره نوبت معجر شد !!!!!!


ای فاتح شام و کوفه ؛ آهت ؛ بی بی

ای دست خدا پشت و پناهت ؛ بی بی

با این همه شیعه ؛ شمر ؛ باز آمده است !!!

آتش بزند به خیمه گاهت بی بی ؟؟؟


با فتنه ی سلبی ؛ دل اثبات شکست

محراب صفات و منبر ذات شکست

بگذر ز جسارت کلامم اما

آقا !!! قرق عمه ی سادات شکست


گوساله چه داند ز کلیم ؛ ای مردم ؟

باید که بر سر ؛ خاک کنیم ای مردم

خیزید ! که بین خصم تنها ماندند !!!

یک عمه و یک طفل یتیم ؛ ای مردم !!!


تا کی خبر تلخ ؛ ز شامات آید ؟؟؟

تکفیر ؛ گره روی گره ؛ افزاید !!!

آه ای پسر فاطمه ! تا کی باید

گوئیم : "که این جمعه بیاید ؛ شاید" !!!


با خاطره ی روز دهم آمده بود

خمپاره به پابوسی خم آمده بود

میخانه ی معصومه چو دیدم ؛ گفتم :

ای کاش عقیله هم به قم آمده بود . . .


شاعر : برادر بزرگوار حاج احمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد بابائی


 

لیلة القدر

عموی نازنینی چون حسن جان

به نام او و به یاد دوست

با سلام

دو شب مونده به نیمه ماه خوب شعبان حدود ساعت دو صبح بود که سرفه امونم رو برید و برای اینکه خانواده از صدای سرفه های من بیدار نشن سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت داروخانه شبانه روزی محل واه خرید دیفن هیدرامین یا اکسپکتورانت یا.....

از اونجایی که از اول شب تب و لرز داشتم و حالم خوش نبود تا اون ساعت بعد از نیمه شب ، برام خیلی طولانی گذشته بود و فکرمیکردم تموم عالم و آدم الان باید تو خونه هاشون در حال استراحت باشن و نهایتا متدینین در حال عبادت.

از پیچ کوچه که گذشتم یه دفعه خشکم زد.....

تو محله ما الحمدلله چیزی که فراوونه مسجده و بخصوص حسینیه. تو بیشتر شهادت ها دسته عزاداری راه میافته و خلاصه تو مراسم های مذهبی به فضل اهل بیت علیهم السلام محله پر جنب و جوشیه....

اون موقع بعد نیمه شب دیدم کلی جوون دارن خیابون و جلوی مسجد رو تزیین میکنن و بعدش که پیچیدم توی خیابون اصلی. موضوع سرفه کردنم رو کاملا فراموش کرده بودم و مست و مبهوت غیرت جوونای ایرانی شده بودم که به عشق صاحبمون و آقامون حضرت حجت ارواحنا له الفداه با چه حرارتی ...

دیوار و داربست و درخت مبهوت رنگ عوض کردن و پوشیدن لباسهای شاد خوشون بودند.

تهرون همون شهری که با اومدن نسیمی در هوایش همه آلودگی هاش بار سفر رو میبنده....

تهرون همون شهری که جشن میلاد آقامون رو همونهایی داغ کردند که در جشن راهیابی تیم ملی فوتبال .....

تهرون شهر فرشته هایی که جونشون رو تو سینی دو دستی تقدیم ولی میکنن.......

تهرون که با اومدن نسیمی اینطور پاکیزه میشه..... اگه آقامون بیاد ............

جشن میلاد امید اهل بیت علیهم السلام مبارک

به نقل از وبلاگ دوسیب آلبالو

عاشقانه ی 21/03/1392

تکفیر ؛ ز دینِ بدلی می گوید

با خشم ؛ ز عشــــــــــــــــقِ ازلی می گوید

در حٌجره ی قبرِ خود ؛ پس از صدها سال

"حجر بن عـــدی" علـــــــــــــــــــی علـــــــــــــــــــــــــــی می گوید

 

شاعر : احمد بابایی

عاشقانه ی 20/03/1392

گویند بشیر است و نریر است علـــــــــــــــی

گاهی شبِ قدر ؛ گه ؛ غدیر است علـــــــــــــــــــــی

دنیا پٌر از "عمروعاص" باشد ؟ باشد !!!

در خلقِ حماسه ؛ بی نظیر است علـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی

 

شاعر : احمد بابایی

عاشقانه ی 19/03/1392

در نظـــــــــــــم نوین ؛ جنگِ جهانی دیدیم

صد رنگ در این طاقِ کمـــــــــــــــــــــانی دیدیم

در فتنــــه و انحـــــــراف ؛ با صبرِ علی

یک جلوه ز نورِ آسمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــانی دیدیم

 

شاعر : احمد بابایی

عاشقانه ی 18/03/1392

اسطوره ی حکمرانی ماست علـــــــــــــــی

در پیری خود جوانی ماست علـــــــــــــــی

با سیصد و سیزده قســــم می گوئیم :

شیرینیِ زندگانیِ ماست علــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی

 

شاعر : احمد بابایی

عاشقانه ی 17/03/1392

با صاعقه بر خرمنِ کاه آمد عشـــــــق

با ابر به چشماه سیاه آمد عشـــــــق

در خطبه به بدر و نهــــــــــــــــروان رفت ولـــــــــــــی

در روضه ؛ میان قتلـــــــگاه آمد عشــــــــق

 

شاعر : احمد بابایی

عاشقانه ی 16/03/1392

رهزن شد و با گزاف ؛ عیّار نشد

در خواب ؛ فرو رفته و بیدار نشد

"چوپانِ دروغگو" به هر حیله که داشت

آویخت و "دهقـــــــــــــــــــــــانِ فداکار" نشد !!!

 

شاعر : احمد بابایی

عاشقانه ی 15/03/1392

از بسکه به فکر بی کسان بود علــــــــــــــی

یک لحظه ؛ شب و روز ؛ نیاسود علــــــــــــــی

دلشوره چرا !؟ وظیفــــــــــــــــــــــــــــــه ؛ روشن باشد

"تکلیـــــــــــــف" ؛ همان است که فرمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود علی

 

شاعر : احمد بابایی

عاشقانه ی 14/03/1392

چون هاله به شوقِ روی ماه آمده ایم

با سیصــــــــــــد و سیزده سپاه آمده ایم

<فعلا" به نصیحــــــــــــــــــــــــت ؛ اکتفا کردی> و ما

با امـــــــــــرِ تو با شب پرهِ ؛ راه آمده ایم !

 

شاعر : احمد بابایی

عاشقانه ی 13/03/1392

با "سیدعلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی" شبم ؛ شبِ قدر شود

بی "او" نظرم ؛ ظلمتِ بی بدر شود

بر هر که بجز علــــــــــــــــــــی اگر دل بِدَهد

صَــــــــــــــــــــــــــــــــــــدرالمٌتالِّهین ؛ بنی صــــــــدر شود !!!

 

شاعر : احمد بابایی

عاشقانه ی 12/03/1392

دل داده و رنگِ دلبری می گیریم

مضمـــــــــون ز لطافتِ پری می گیریم

هر بار ؛ رباعـــــــــــــــــــیِ حماسی خواهیم

"مطــــــــــــــــــــــــــــــــروحه" ز بیتِ رهبـــــری می گیریم

 

شاعر : احمد بابایی

عاشقانه ی 11/03/1392

یک تیر و هزار و یک نشان ! حق دارد !

بر خاک ؛ همیشه آسمان ؛ حق دارد !

ما کٌشته ی حٌســـــــــــــــــــــــنِ رهبریم ... ای مردم !

پس اوست که بر گردنمـــــــــــان حق دارد

 

شاعر : احمد بابایی